برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
مهران راهب و تعبیر خواب ده گانه ی کید هندی - خواب دهم
***
خواب دهم کید:
اگر گوش داری به خواب دهم/نرنجی همی تا بدین سر دهم-
یکی چشمه دیدم به دشتی فراخ/وزو بر زبر برده ایوان و کاخ-
همه دشت یکسر پر از آب و نم/ز خشکی لب چشمه گشت دژم-
سزد گر تو پاسخ بگویی نهان/کزین پس چه خواهد بدن در جهان-
تعبیر مهران:
سرانجام لشکر نماند نه شاه/بیاید نو آیین یکی پیشگاه-
کنون این زمان روز اسکندرست/که بر تارک مهتران افسرست-
چو آید بدو ده تو این چار چیز/برآنم که چیزی نخواهد به نیز-
چو خشنود داری ورا بگذرد/که دانش پژوهست و دارد خرد-
ز مهران چو بشنید کید این سخن/برو تازه شد روزگار کهن-
بیامد سر و چشم او بوس داد/دلارام و پیروز برگشت شاد-
ز نزدیک دانا چو برگشت شاه/حکیمان برفتند با او براه-
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
مهران راهب و تعبیر خواب ده گانه ی کید هندی - خواب نهم
***
خواب نهم کید:
نهم شب یکی گاو دیدم به خواب/بر آب و گیا خفته بر آفتاب-
یکی خوب گوساله در پیش اوی/تنش لاغر و خشک و بی آب روی-
همی شیر خوردی ازو ماده گاو/کلان گاو گوساله بی زور و تاو-
تعبیر مهران:
دگر آنک گاوی چنان تن درست/ز گوساله ی لاغر او شیر جست-
چو کیوان به برج ترازو شود/جهان زیر نیروی بازو شود-
شود کار بیمار و درویش سست/وزو چیز خواهد همی تندرست-
نه هرگز گشاید سر گنج خویش/نه زو باز دارد به تن رنج خویش-
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
مهران راهب و تعبیر خواب ده گانه ی کید هندی - خواب هشتم
***
خواب هشتم کید:
بهشتم سه خم دیدم ای پاکدین/برابر نهاده بروی زمین-
دو پرآب و خمی تهی در میان/گذشته به خشکی برو سالیان-
ز دو خم پر آب دو نیک مرد/همی ریختند اندرو آب سرد-
نه از ریختن زین کران کم شدی/نه آن خشک را دل پر از نم شدی-
تعبیر مهران:
دگر چشمه یی دیدی از آب خشک/به گرد اندرش آبهایی چو مشک-
نه زو بر دمیدی یکی روشن آب/نه آن آبها را گرفتی شتاب-
ازین پس یکی روزگاری وبد/که اندر جهان شهریاری بود-
که دانش نباشد به نزدیک اوی/پر از غم بود جان تاریک اوی-
همی هر زمان نو کند لشکری/که سازند زو نامدار افسری-
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
مهران راهب و تعبیر خواب ده گانه ی کید هندی - خواب هفتم
***برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
مهران راهب و تعبیر خواب ده گانه ی کید هندی - خواب ششم
***
خواب ششم کید:
ششم دیدم ای مهتر ارجمند/که شهری بدندی همه دردمند-
شدندی بپرسیدن تن درست/همی دردمند آب ایشان بجست-
همی گفت چونی به درد اندرون/تنی دردمند و دلی پر ز خون-
رسیده به لب جان ناتندرست/همه چاره ی تندرستان بجست-
تعبیر مهران:
ششم آنک دیدی بر اسپی دو سر/خورش را نبودی بروبر گذر-
زمانی بیاید که مردم به چیز/شود شاد و سیری نیابند نیز-
نه درویش یابد ازو بهره یی/نه دانش پژوهی و نه شهره یی-
جز از خویشتن را نخواهند بس/کسی را نباشند فریادرس-