برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

رستم، "تاج" بخش ِ شاهان، به خواهشگری نزد کیخسرو، "سر ِ" سپهدار طوس نوذر را به تن او می بخشد – بخش 2

و.ک(219,2)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***
رستم، "تاج" بخش ِ شاهان، به خواهشگری نزد کیخسرو، "سر ِ" سپهدار طوس نوذر را به تن او می بخشد – بخش 2
***
رستم تاجبخش، گردن ِ طوس را از قید طناب دار و سر ِ او را از دم ِ تیغ ِ تیز ِ کیخسرو می رهاند.
کیخسرو از نابخردی و تندخویی طوس سخت دلگیر ست و تن او را  درخور ِ دار می بیند و سر او را لایق ِ تیغ:

تن طوس را دار بودی نشست/هرانکس که با او میان را ببست-
کنون کینه نو شد ز کین فرود/سر طوس نوذر بباید درود-
نه در سرش مغز و نه در تنش رگ/چه طوس فرومایه پیشم چه سگ -

سران سپاه دست به دامان رستم می شوند:
بزرگان ایران بماتم شدند/دلیران بدرگاه رستم شدند-
بپوزش که این بودنی کار بود/کرا بود آهنگ رزم فرود-
تو خواهشگری کن که برناست شاه/مگر سر بپیچد ز کین سپاه-

رستم، "تاج" بخش ِ شاهان، این بار به خواهشگری نزد کیخسرو، "سر ِ" سپهدار طوس نوذر را به تن او می بخشد: 
چو شد روی گیتی ز خورشید زرد/بخم اندر آمد شب لاژورد-
تهمتن بیامد بنزدیک شاه/ببوسید خاک از در پیشگاه-
چنین گفت مر شاه را پیلتن/که بادا سرت برتر از انجمن-
بخواهشگری آمدم نزد شاه/همان از پی طوس و بهر سپاه-
چنان دان که کس بی بهانه نمرد/ازین در سخنها بباید شمرد-
و دیگر کزان بدگمان بدسپاه/که فرخ برادر نبد نزد شاه-
همان طوس تندست و هشیار نیست/و دیگر که جان پسر خوار نیست-
چو در پیش او کشته شد ریونیز/زرسپ آن جوان سرافراز نیز-
گر او برفروزد نباشد شگفت/جهانجوی را کین نباید گرفت-

و بدینسان کیخسرو به پادرمیانی رستم، جان طوس نوذر را به بزرگی رستم، می بخشاید:
بدو گفت خسرو که ای پهلوان/دلم پر ز تیمار شد زان جوان-
کنون پند تو داروی جان بود/وگر چه دل از درد پیچان بود-
بپوزش بیامد سپهدار طوس/بپیش سپهبد زمین داد بوس-

بهادر امیرعضدی

شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 20 - بیژن، از زبان تخوار

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 20 - بیژن، از زبان تخوار
***
تخوار نزد فرود از بیژن سخن میگوید:

نگه کن ببین تا ورا نام چیست/بدین مرد جنگی که خواهد گریست-
بخسرو تخوار سراینده گفت/که این را ز ایران کسی نیست جفت-
که فرزند گیوست مردی دلیر/بهر رزم پیروز باشد چو شیر-
ندارد جز او گیو فرزند نیز/گرامیترستش ز گنج و ز چیز-

شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 19 - طوس نوذر ، از زبان تخوار

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
شخصیت های شاهنامه، همدیگر را چگونه می بینند؟ - بخش 19 - طوس نوذر ، از زبان تخوار
***

طوس، از دید تخوار:
ولیکن سپهبد خردمند نیست/سر و مغز او از در پند نیست-
هنر دارد و خواسته هم نژاد/نیارد همی بر دل از شاه یاد-
بشورید با گیو و گودرز و شاه/ز بهر فریبرز و تخت و کلاه-
همی گوید از تخمهٔ نوذرم/جهان را بشاهی خود اندر خورم-

که خودکامه مردیست بی تار و پود/کسی دیگر آید نیارد درود-
و دیگر که با ما دلش نیست راست/که شاهی همی با فریبرز خواست-

و دیدگاه طوس به گودرزیان:
نبینم ز خودکامه گودرزیان/مگر آنک دارد سپه را زیان-

.........................................................................

پ ن: 

* تخوار، پهلوان تورانی، یار و مشاور فرود سیاوش - 

همراه فرود سیاووش در سپید کوه - 

تخوار، به درخواست جریره، راهنمای فرود می شود و از فراز کوه، سران سپاه طوس نوذر و درفششان را به فرود می شناساند. 

جریره به فرود: 

بدو گفت ز ایدر برو با تخوار / مدار این سخن بر دل خویش خوار - 

کز ایران که و مه شناسد همه / بگوید نشان شبان و رمه -


بهادر امیرعضدی


هفت در شاهنامه - 13 - مدت زمان ساخت ایوان مداین (طاق کسری)، هفت سال

ایوان مداین، طاق کسرا ☝️


برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***
هفت در شاهنامه - 13 - مدت زمان ساخت ایوان مداین (طاق کسری)، هفت سال: 

 وزان پس بیامد به ایوان شاه / که دیوار ایوان برآمد به ماه -
 چو فرمان دهد خسرو زود یاب / نگیرم برین کار کردن شتاب -
 "چهل روز تا کار بنشیندم"* ۷ / ز کاری گران شاه بگزیندم -

چو هنگامه ی زخم ایوان بود / بلندی ایوان چو کیوان بود -
 بدان زخم، خشمت نباید نمود* ۸ / مرا نیز، رنجی نباید فزود -

زمان به فرجام رسیدن کار ِ ساخت ایوان مداین (طاق کسری)، هفت سال:
بران کار شد روزگار دراز/به کردار آن شاه را بد نیاز-
چوشد هفت سال آمد ایوان بجای/پسندیدهٔ خسرو پاک رای
...........................................................
پ ن:
* ۷ ، چهل روز زمان، برای مجال نشست سازه
* ۸ ، به آن "زخم"، خشمت را نبایستی نمایان کنی. مراد از "زخمِ کار"، همان عدم تقارن یا تفاوت سطح ریشه ی دیوار و سطح صدر دیوار، (همان "تحتانی- فوقانی" مصطلح ِ مهندس - معماری امروزین) ست. 

بهادر امیرعضدی

هفت در شاهنامه - 12 - هفت ِ خوش یُمن - اورمزد و رشد و بالیدن فرزندش شاپور ِ اورمزد ِ نرسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
هفت در شاهنامه - 12 - هفت ِ خوش یُمن - اورمزد و رشد و بالیدن فرزندش 
شاپور ِ اورمزد ِ نرسی :
 بسی برنیامد برین روزگار/که سرو سهی چون گل آمد به بار-
 چو نه ماه بگذشت بر ماه‌روی/یکی کودک آمد به بالای اوی-
 تو گفتی که بازآمد اسفندیار/وگر نامدار اردشیر سوار-
 ورا نام شاپور کرد اورمزد/که سروی بد اندر میان فرزد-
 چنین تا برآمد برین هفت سال/ببود اورمزد از جهان بی‌همال-
 ز هرکس نهانش همی داشتند/به جایی ببازیش نگذاشتند-
 به نخچیر شد هفت روز اردشیر/بشد نیز شاپور نخچیرگیر-

بهادر امیرعضدی