و.ک(012)
سپهبَد یا سپهبُد
***پس پشت طوس سپهبَد بود/که در کینه پیکار او بَد بود-
گر او چون زریر سپهبَد بود/مرا زیستن زین سپس بَد بود-
اسپهبَد:
به طوس آن زمان داد اسپهبَدی/بدو گفت از ایران بگردان بَدی-
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
نخواستن پیروزی جز به داد، درقاموس و باورِ پهلوانی یلانِ شاهنامه - بخش 11 - رستم
***
رستم در پی رهایی کیکاووس و همراهانش از دست دیوان مازندران با داور دادگر، در برهه ی خوان سوم به راز و نیاز می نشیند و با پیش شرط اینکه اگر راه و روش مرا در راستای راستی و داد، راست و روا می بینی، "گرایدونک خشنودی از رنج من"، از داور دادگر، یاری می جوید.
***
رستم پیروزی را جز به داد نمی خواهد:
یکی راه پیش آمدش ناگزیر/همی رفت بایست بر خیره خیر-
پی اسپ و گویا زبان سوار/ز گرما و از تشنگی شد ز کار-
پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست/همی رفت پویان به کردار مست-
همی جست بر چاره جستن رهی/سوی آسمان کرد روی آنگهی-
چنین گفت کای داور دادگر/همه رنج و سختی تو آری به سر-
گرایدونک خشنودی از رنج من/بدان گیتی آگنده کن گنج من-
بپویم همی تا مگر کردگار/دهد شاه کاووس را زینهار-
هم ایرانیان را ز چنگال دیو/گشاید بی آزار گیهان خدیو-
گنهکار و افگندگان تواند/پرستنده و بندگان تواند-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (94) - واپسین پند کیقباد به کیکاووس
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
واپسین پند کیقباد به کیکاووس:
چو دانست کامد به نزدیک مرگ/بپژمرد خواهد همی سبز برگ-
سر ماه کاووس کی را بخواند/ز داد و دهش چند با او براند-
بدو گفت ما بر نهادیم رخت/تو بسپار تابوت و بردار تخت-
چنانم که گویی ز البرز کوه/کنون آمدم شادمان با گروه-
چو بختی که بی آگهی بگذرد/پرستندهٔ او ندارد خرد-
تو گر دادگر باشی و پاک دین/ز هر کس نیابی بجز آفرین-
و گر آز گیرد سرت را به دام/برآری یکی تیغ تیز از نیام-
بگفت این و شد زین جهان فراخ/گزین کرد صندوق بر جای کاخ-
بهادر امیرعضدی