برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
(۷۸) - مترادف ِ اصطلاح ِ "آب ِ مون تو یه جوب نمی ره" در شاهنامه ی فردوسی:
همیگفت کاین رزم را روی نیست/ره آب شاهان بدین جوی نیست-
و.ک(126)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
صدایِ ابزار و ادوات جنگی در شاهنامه
***
در شاهنامه، صدایِ ابزار و ادوات جنگی هم با نبوغ حکیم طوس به گوش ما می رسد.
***
دقت ِ حکیم طوس تا بدانجاست که حتی از به رخ کشیدن (به گوش رساندن) ِ صدای ابزار و ادوات جنگی هم ابایی ندارد و با نبوغی وسواس گونه، به جزء یی ترین موارد هم می پردازد.
***
(چکاچاک) ِ گرز و شمشیر و تبر، (جَرّ) ِ کمان و (نفیر) ِ تیر و تیغ و نیزه:
بران ترگ زرین و زرین سپر/غمی شد سر از (چاک چاک) تبر-
بیامد ز قلب سپاه اردشیر/(چکاچاک) برخاست و باران تیر-
(چکاچاک) برخاست از هر دو روی/ز خون شد همه رزمگه جوی جوی-
ز گرزش هوا شد پر از (چاک چاک)/نیرزید جانم به یک مشت خاک-
دهاده برآمد ز هر پهلوی/(چکاچاک) برخاست از هر سوی-
برآمد (چکاچاک) زخم تبر/خروش سواران پرخاشخر-
برآمد (چکاچاک) و بانگ سران/چو پولاد را پتک آهنگران-
همی گرز بارید همچون تگرگ/همی (چاک چاک) آمد از خود و ترگ-
ازان (چاک چاک) عمود گران/سرانشان چو سندان آهنگران-
ز بس نعره و (چاک چاک) تبر/ندانست کس پای گیتی ز سر-
ز بس (چاک چاک) تبرزین و خود/روانها همی داد تن را درود-
*
(جر) برای کشش وتر کمان:
ز (چاک) تبرزین و (جر) کمان/زمین گشت جنبانتر از آسمان-
*
ز (چاک) سلیح و ز آوای پیل/تو گفتی بیاگند گیتی به نیل-
*
سرش تنگ بگرفت و یک بوسه چاک/بداد و نبود آگه از شرم و باک -
*
و (نفیر) برای تیر و تیغ و نیزه:
ز شهر کجاران برآمد (نفیر)/برفتند با نیزه و تیغ و تیر-
ز هر سو برانگیخت بانگ و (نفیر)/برو انجمن گشت برنا و پیر-
*
وزان زخم آن گرزهای گران/چنان پتک پولاد آهنگران-
به گوش اندر آید ترنگا ترنگ/هوا پر شده نعرهٔ بور و خنگ-
*
(چرنگیدن) گرزهٔ گاوچهر/تو گفتی همی سنگ بارد سپهر-
ز آواز اسپان و بانگ سران/(چرنگیدن) گرزهای گران-
سر بی تنان و تن بی سران/( چرنگیدن) گرزهای گران-
*
کیخسرو:
شما تیغها در نیام آورید/می سرخ و سیمینه جام آورید-
و.ک(127)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
کاربرد چهار گانه ی خرد در چهار جایگاه متفاوت
***
خسرو پرویز، در نشستی، با گردوی، شاپور، اندیان و رادمان، از موبدان مشاوره در باب گشایش در کار نبرد با بهرام چوبینه را خواستار می شود:
چوگردوی و شاپور و چون اندیان/سپهدار ارمینیه رادمان-
نشستند با شاه ایران براز/بزرگان فرزانه رزمساز-
چنین گفت خسرو بدان مهتران/که ای سرفرازان و جنگ آوران-
هرآن مغز کو را خرد روشنست/زدانش یکی بر تنش جوشنست-
کس آنرا نبرد مگر تیغ مرگ/شود موم ازان زخم پولاد ترگ-
کنون من بسال ازشما کهترم/برای جوانی جهان نسپرم-
بگویید تا چاره ی کارچیست/بران خستگیها پرآزار کیست-
موبدی از کاربرد چهار گانه ی خرد در چهار جایگاه متفاوت سخن می گوید. خرد شاهان، خرد پارسایان، خرد فرمانبرداران شاه و خرد دهقانان:
بدو گفت موبد انوشه بدی/همه مغز را فر وتوشه بدی-
چوپیدا شد این راز گردنده دهر/خرد را ببخشید بر چاربهر-
چونیمی ازو بهرهٔ پادشاست/که فر و خرد پادشا را سزاست-
دگر بهرهٔ ی مردم پارسا/سدیگر پرستنده پادشا-
چو نزدیک باشد بشاه جهان/خرد خویشتن زو ندارد نهان-
کنون از خِرَد پارهای ماند خُرد/که دانا ورا بهر دهقان شمرد-
خرد نیست با مردم ناسپاس/نه آنرا که او نیست یزدان شناس-
اگر بشنود شهریار این سخن/که گفتست بیدار مرد کهن-
بدو گفت شاه این سخن گر به زر/نویسم، جز این نیست آیین و فر-
سخن گفتن موبدان گوهرست/مرا در دل اندیشه دیگرست-
که چون این دو لشکر برابر شود/سر نیزهها بر دو پیکر* شود-
..................................................................................
*دو پیکر، مراد ستاره دو پیکر ست. سر ِ نیزه ها، سر بر آسمان سایند.
خرداد = دو پیکر (جوزا) از برج های بروج فلکی:
همان تیر و کیوان برابر شدست / عطارد به برج "دو پیکر" شدست –
به بالا ز سرو سهی برترست/چو خورشید تابان به دو پیکرست-
یکی تاج زرینش بر سر نهیم/همان تخت او بر دو پیکر نهیم-
همه یک ز دیگر دلاورترند/چو خورشید تابان به دو پیکرند-
و.ک(128)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
کلیله و دمنه، حکم ِ وزیر، مشاور و نقشه ی راه ِ بهرام چوبینه
***
بهرام چوبینه متحد ِ گذشته و دشمن ِ حال ِ خسرو پرویز، کلیله و دمنه را، نقشه ی راه و در جایگاه وزیر و مشاور خود می بیند
***
بهرام چوبینه پس از آگاهی از نقش خسرو پرویز در کور کردن و کشتن پدرش (یزدگرد)، آهنگ نبرد تلافی جویانه با خسرو پرویز می کند:
چوبشنید بهرام کز روزگار/چه آمد بران نامور شهریار-
نهادند بر چشم روشنش داغ/بمرد آن چراغ دو نرگس بباغ-
ازان ماند بهرام اندر شگفت/بپژمرد واندیشه اندر گرفت-
بفرمود تا کوس بیرون برند/درفش بزرگی به هامون برند-
بنه برنهاد وسپه برنشست/بپیکار خسرو میان را ببست-
سپاهی بکردار کوه روان/همیراند گستاخ تا نهروان-
خسرو پرویز نیز "کارآگهان" را برای کسب آگاهی از حال و روز بهرام و چند و چون وفاداری و فرمانبری سپاهش، سوی دربار او گسیل میدارد:
چوآگاه شد خسرو از کاراوی/غمی گشت زان تیز بازار اوی-
فرستاد بیدار کارآگهان/که تا بازجویند کارجهان-
به کارآگهان گفت راز ازنخست/زلشکر همیکرد باید درست-
که با او یکی اند لشکر به جنگ؟/وگر گردد این کار ما با درنگ؟-
چگونه نشیند بهنگام بار؟/برفتن کند هیچ رای شکار؟-
برفتند کارآگهان از درش/نبود آگه از کار وز لشکرش-
چو رفتند و دیدند و بازآمدند/نهانی بر او فراز آمدند-
که لشکر به هر کار با اویکیست/اگر نامدارست وگر کودکیست-
همه مردم خویش دارد به راز/به بیگانگانشان نیاید نیاز-
بکردار شاهان نشیند به بار/همان در در و دشت، جوید شکار-
چواز رزم شاهان نراند همی/همه دفتر دمنه خواهد همی-
خسرو پرویز از "نقش راهبردی" کلیله و دمنه در قامت مشاور و راهبر در آگاه سازی و گسترش دید ِ باز بهرام به هراس می افتد:
چنین گفت خسرو بدستور خویش/که کاری درازست ما را به پیش-
چو بهرام بر دشمن اسپ افکند/به دریا دل اژدها بشکند-
دگر آنک آیین شاهنشهان/بیاموخت از شهریار جهان-
سیم کش کلیله است ودمنه وزیر/چون او رای زن کس ندارد دبیر-
ازان پس به بندوی و گستهم گفت/که ما با غم و رنج گشتیم جفت-
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
۷۷) - مترادف ِ اصطلاح ِ "دیوار گوش داره ... " در شاهنامه ی فردوسی
***
چه گفت آن سخن گوی پاسخ نیوش / که دیوار دارد به گفتار، گوش -
بهادر امیرعضدی