و.ک(024)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(131) - مترادف ِ اصطلاح ِ "از ریشه زدن" در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
اصطلاحِ "از ریشه زدن".
اگر بیخ او نگسلانی ز جای/ز تخت بلندت کشد زیر پای-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(130) - اصطلاح ِ "دلگرمی" در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
به من ای پسر گفت دل نرم کن/گذشته مکن یاد و دل گرم کن-
و
دو بیهوده را دل بدان کار گرم/که دیده بشویند هر دو ز شرم-
بهادر امیرعضدی
و.ک(003,11)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***ردّ و نشان ِ جبر باوری در شاهنامه ی فردوسی - بخش 11 - جبر اندیشی فردوسی - فریدون در رثای مرگ ایرج
***گلایه ی فردوسی از جهان:
جهانا بپروردیش در کنار/وز آن پس ندادی به جان زینهار-
نهانی ندانم ترا دوست کیست/بدین آشکارت بباید گریست-
سپه داغ دل شاه با های و هوی/سوی باغ ایرج نهادند روی-
جبر اندیشی فردوسی، از زبان سلم و تور در نامه به فریدون:
سلم و تور هم به حکم مقدرِ قضا و قدر و سرنوشت(نوشته) خستو و معترفند:
نوشته چنین بودمان از بوش/به رسم بوش اندر آمد روش-
هژبر جهانسوز و نر اژدها/ز دام قضا هم نیابد رها-
و در پادشاهی خسرو پرویز:
چه جوییم زین گنبد تیزگرد/که هرگز نیاساید از کارکرد-
یکی راهمی تاج شاهی دهد/یکی را بدریا بماهی دهد-
یکی را برهنه سروپای و سفت/نه آرام و خواب و نه جای نهفت-
یکی را دهد توشهٔ شهد و شیر/بپوشد بدیبا و خز و حریر-
سرانجام هردو بخاک اندرند/بتارک بدام هلاک اندرند-
اگر خود نزادی خردمند مرد/ندیدی ز گیتی چنین گرم و سرد-
ندیدی جهان از بُنِه، بِه بُدی/اگر کِه بُدی مَرد اگر مِه بُدی-
قهر و قساوت را منتسب به دهر (زمانه)، گنبد تیزگَرد، دنیا(گیتی)، (جهان)، (نوشته) و فلک(سپهر) می داند. و بیداد و جور و جباریت را به دامن جبرِ زمانه آذین می بندد.
بی گمان، جبر اندیشی حکیم و دادن مهار به دست قضا و قدر، از آن رو ست که دادار دادگر را جبار و قهار نمی پندارد.
بی گمان، به موازات جبر اندیشی "مقطعی، گذرا و کم دامنه" در برهه هایی و در برخی از بیت های شاهنامه حکیم خردمند طوس، این کنشگری(عملگرایی، پراگماتیسم، اراده گرایی و اختیار گزینی) پر حجم و پر دامنه و پر رنگ و لعابِ "پراگماتیسم" خردمندانه و هشیار و تیز بین رستم، سمج و نتیجه بخش گشتاسب، آزمندانه ی اسفندیار، هیجانی و عاطفی سهراب، ریسک پذیر و خطر آفرین اسکندر و به فرجام پراگماتیسم افسار گسیخته و پر شور بیژن گیو و سخت و دشوار و کمر شکن گیو گودرز و دیگران ست که در سرتاسر و در جای جای شاهنامه موج می زند و به فخر و مباهات به رخ کشیده می شود.
بهادر امیرعضدی
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
فریدون و بخش کردن زمین بین پسرانش.
***
سه بخش زمین: روم و خاور - ترکستان و چین - دشت گردان و ایران زمین و یمن:
نهفته چو بیرون کشید از نهان/به سه بخش کرد آفریدون جهان-
یکی روم و خاور دگر ترک و چین/سیم دشت گردان و ایران زمین-
سلم، شاه تور و خاور :
نخستین به سلم اندرون بنگرید/همه روم و خاور مراو را سزید-
به فرزند تا لشکری برگزید/گرازان سوی خاور اندرکشید-
به تخت کیان اندر آورد پای/همی خواندندیش خاور خدای-
تور، شاه توران زمین(ترکستان و چین):
دگر تور را داد توران زمین/ورا کرد سالار ترکان و چین-
یکی لشکری نا مزد کرد شاه/کشید آنگهی تور لشکر به راه-
بیامد به تخت کئی برنشست/کمر بر میان بست و بگشاد دست-
بزرگان برو گوهر افشاندند/همی پاک توران شهش خواندند-
ایرج، شاه ایران زمین:
از ایشان چو نوبت به ایرج رسید/مر او را پدر شاه ایران گزید-
هم ایران و هم دشت نیزه وران/هم آن تخت شاهی و تاج سران-
بدو داد کورا سزا بود تاج/همان کرسی و مهر و آن تخت عاج-
نشستند هر سه به آرام و شاد/چنان مرزبانان فرخ نژاد-
*****************************
پ ن:
سلم به تور:
چو ایران و دشت یلان و یمن/به ایرج دهد، روم و خاور به من
سپارد ترا مرز ترکان و چین/که از تو سپهدار ایران زمین
تور به ایرج:
ترا باید ایران و تخت کیان/مرا بر در ترک بسته میان-
برادر که مهتر به خاور به رنج/به سر بر ترا افسر و زیر گنج-
ایرج به تور:
من ایران نخواهم نه خاور نه چین/نه شاهی نه گسترده روی زمین-
بهادر امیرعضدی