برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش 18) خاک بوسی فرامرز رستم، طوس نوذر و سران سپاه.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش 18) خاک بوسی فرامرز رستم، طوس نوذر و سران سپاه.
***
در شاهنامه، خاکساری و فروتنی، افتادگی و متانت، خوی و منش و رسمی نا نوشته، راستین و روا و روان ست بین پهلوانان و شاهان، که در قامت خاکبوسی، آستان بوسی، کتف و یال و دست و بازو بوسی و ... رخ می نمایاند.
***
فرامرز رویاروی کیخسرو:
چو بشنید پند جهاندار نو/پیاده شد از بارهٔ تیزرو-
زمین را ببوسید و بردش نماز/بتابید سر سوی راه دراز-
بسی آفرین خواند بر شاه نو/که هر دم فزون باش چون ماه نو-

خاک بوسی طوس رویاروی کیخسرو:
بنزدیک شاه آمد از دشت جنگ/بره بر نکرد ایچ گونه درنگ-
زمین را ببوسید در پیش شاه/نکرد ایچ خسرو بدو در نگاه-


پس لشکر اندر سپهدار طوس/بیامد بر شه زمین داد بوس-
برو آفرین کرد و بر شد خروش/جهان آمد از بانگ اسپان بجوش-


دلیران همه دست کرده بکش/بپیش خداوند خورشیدفش-
همه همگنان خاک دادند بوس/چو رهام و گرگین، چو گودرز و طوس-
چو خراد با زنگهٔ شاوران/دگر بیژن و گیو و کنداوران-


سران سپاه رویاروی کیخسرو:
نهادند سر پیش او بر زمین/همه یک به یک خواندند آفرین-
که ما بندگانیم و شاهی تراست/در گاو تا برج ماهی تراست-


و

وزان دشت کیخسرو کینه‌جوی/سوی لشکر خویش بنهاد روی-
بیامد همانگاه گودرز و گیو/چو شیدوش و رستم چو گرگین نیو-
همه بوسه دادند پیشش زمین/بسی شاه را خواندند آفرین-


بهادر امیرعضدی

اغراق یا بزرگنمایی در شاهنامه ی فردوسی - بخش دهم - فریبرز و دژ بهمن

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اغراق یا بزرگنمایی در شاهنامه ی فردوسی -  بخش دهم - فریبرز و دژ بهمن
***
اغراق و بزرگنمایی، شگردی هنرمندانه که ردّ و نشان آن را در بسیاری از هنرها از جمله کاریکاتور، مینیاتور، سینما، تاتر، شعر(بویژه غزل)، داستان و ... می توان دید. اغراق، جلوه یی ست از هنر که برای ملموس و مشهود کردن یک واقعیت، آن را پر رنگ و لعاب تر و فراتر از  اصل ِ همان واقعیت به رخ می کشد.  نبوغ فردوسی در بکار گیری شگرد ِ  اغراق، بسیار در شاهنامه دیده می شود. اغراق یکی از ارکان شاهنامه ست.
***
فرازهایی از اغراق در شاهنامه ی فردوسی
***
فریبرز و دژ بهمن:

فریبرز کاووس در قلبگاه/به پیش اندرون طوس و پیل و سپاه-
چو نزدیک بهمن دژ اندر رسید/زمین همچو آتش همی بردمید-
سنانها ز گرمی همی برفروخت/میان زره مرد جنگی بسوخت-
جهان سر به سر گفتی از آتش است/هوا دام آهرمن سرکش است-
به پیرامن دژ یکی راه نیست/ز آتش کسی را دل ای شاه نیست-
میان زیر جوشن بسوزد همی/تن بارکش برفروزد همی-

 بهادر امیرعضدی

بر افکنده شدن فره ی ایزدی از کیکاووس

و.ک(063) 

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
بر افکنده شدن فره ی ایزدی از کیکاووس
***
گیو از بر افکنده شدن فره ی ایزدی از کیکاووس به خاطر بیدادگری و ویرانگری او برای کیخسرو می گوید:

همی گفت با شاه یکسر سخن/که دادار گیتی چه افگند بن-
همان خواب گودرز و رنج دراز/خور و پوشش و درد و آرام و ناز-
ز کاووس کش سال بفگند فر/ز درد پسر گشت بی پای و پر-
ز ایران پراکنده شد رنگ و بوی/سراسر به ویرانی آورد روی-

بهادر امیرعضدی

رجز خوانی در شاهنامه - 28 - رجز خوانی گودرز و طوس.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
رجز خوانی در شاهنامه - 28 - رجز خوانی گودرز و طوس.
***
رجز خوانی، از فراز های شور انگیز و گرمی بخش آوردگاه نبرد های تن به تن یلان در شاهنامه
***
رجز خوانی گودرز و طوس:

بدو گفت گودرز کای کم خرد / ترا بخرد از مردمان نشمرد -
تو نوذر نژادی نه بیگانه ای / پدر تیز بود و تو دیوانه ای -
سلیح من ار با منستی کنون / بر و یالت آغشته گشتی به خون -

بدو گفت طوس ای جهاندیده پیر / سخن گوی لیکن همه دلپذیر -
اگر تیغ تو هست سندان شکاف / سنانم بدرد دل کوه قاف -
و گر تو زکشواد داری نژاد / منم طوس نوذر، مِه و شاهزاد -

بدو گفت گودرز: چندین مگوی / که چندین نبینم ترا آب روی-

بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (95) -

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (95) -
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***

کنون ای خردمند بیدار دل/مشو در گمان پای درکش ز گل-
ترا کردگارست پروردگار/توی بنده و کردهٔ کردگار-
چو گردن به اندیشه زیر آوری/ز هستی مکن پرسش و داوری-
نشاید خور و خواب با آن نشست/که خستو نباشد بیزدان که هست-
دلش کور باشد سرش بی خرد/خردمندش از مردمان نشمرد-
ز هستی نشانست بر آب و خاک/ز دانش منش را مکن در مغاک-
توانا و دانا و دارنده اوست/خرد را و جان را نگارنده اوست-
جهان آفرید و مکان و زمان/پی پشهٔ خرد و پیل گران-