برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - 9 - نه فرخ بوَد مست، زن خواستن.
***
بهرام گور و خواستگاری از آرزو، دختر ماهیار
***
بهرام گور در میهمانی شب نشینی ِ ماهیار ِ گوهر فروش، چشم ِ دل به آرزو، دختر مهیار می دوزد. ملازمان، بهرام ِ مست را از خواستگاری بر حذر میدارند:
گر او را همی بایدت، جامگیر/مکن سرسری، امشب آرامگیر-
به مستی بزرگان نبستند بند/به ویژه کسی کو بود ارجمند-
بمان تا برآرد سپهر آفتاب/سر نامداران برآید ز خواب-
بیاریم پیران داننده را/شکیبا دل و چیز خواننده را-
شب تیره از رسم بیرون بود/نه آیین شاه آفریدون بود-
نه فرخ بوَد مست، زن خواستن/وگر نیز کاری نو آراستن-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - 8
***
دنیا گذراست، از می و میگساری مَگذَر:
گرت هست جام میزرد خواه/به دل خرمی را مدان از گناه-
نشاط وطرب جوی وسستی مکن/گزافه مپرداز مغزسخن-
به پیری به مستی، میازید دست:
کسی کو جوانست شادی کنید/دل مردمان جوان مشکنید-
به پیری به مستی میازید دست/که همواره رسوا بود پیر مست-
و
چو سالت شد ای پیر بر شست و یک/میو جام وآرام شد بینمک-
و حافظ رند یک لا قبای کفر گوی نیز به تاسی از شاهنامه میفرماید:
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی/ رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی
بهادر امیرعضدی
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
آرایش نظامی، در جنگ های بزرگ ِ شاهنامه - بخش چهارم
***
نبرد دوازده رخ، (ویترین آرایش و شیوه های جنگی) در شاهنامه
***
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
#آرایش نظامی، در جنگ های بزرگ ِ شاهنامه - بخش سیزدهم.
***
آرایش نظامی سپاه پیران ویسه در نبرد یازده رخ.
***
سرداران پیران در نبرد با کیخسرو:
اندریمان، اوخواست، لهاک، فرشیدورد، زنگولهٔ گُرد، کلباد، سپهرم، رویین و ...:
به هومان سپرد آن زمان قلبگاه/سپاهی هژبر اوژن و رزمخواه-
بخواند اندریمان و او خواست را/نهاد چپ لشکر و راست را-
چپ لشکرش را بدیشان سپرد/ابا سیهزار از دلیران گرد-
چو لهاک جنگی و فرشیدورد/ابا سیهزار از دلیران مرد-
گرفتند بر میمنه جایگاه/جهان سربسر گشت ز آهن سیاه-
چو زنگولهٔ گرد و کلباد را/سپهرم که بد روز فریاد را-
برفتند با نیزهور ده هزار/بپشت سواران خنجرگزار-
برون رفت رویین رویینهتن/ابا ده هزار از یلان ختن-
سپهدار رویین بکردار شیر/پس پشت او اندر آید دلیر-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (83) - پند کیخسرو به گودرز
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
پند کیخسرو به گودرز در نبرد با افراسیاب و مهرورزی به پیران:
بفرمود بستن کمرشان بجنگ/سوی رزم توران شدن بی درنگ-
سپهدار گودرز کشوادگان/همه پهلوانان و آزادگان-
نشستند بر زین بفرمان شاه/سپهدار گودرز پیش سپاه-
بگودرز فرمود پس شهریار/چو رفتی کمر بستهٔ کارزار-
نگر تا نیازی به بیداد دست/نگردانی ایوان آباد پست-
کسی کو بجنگت نبندد میان/چنان ساز کش از تو ناید زیان-
که نپسندد از ما بدی دادگر/سپنجست گیتی و ما برگذر-
چو لشکر سوی مرز توران بری/منه تیز دل را به آتش سری-
نگر تا نجوشی بکردار طوس/نبندی به هر کار، بر پیل کوس-
جهاندیدهای سوی پیران فرست/هشیوار وز یادگیران فرست-
بپند فراوانش بگشای گوش/برو چادر مهربانی بپوش-
بهر کار با هر کسی دادکن/ز یزدان نیکی دهش یاد کن-
بهادر امیرعضدی