برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

مقایسه ی دو دیدگاه، در باره ی زن، دیدگاه یونان، دیدگاه شاهنامه ی فردوسی - بخش ۲

و.ک(374,2) 

971028

مقایسه ی دو دیدگاه، در باره ی زن

***

مقایسه ی دو دیدگاه، در باره ی زن، دیدگاه یونان، دیدگاه شاهنامه ی فردوسی - بخش ۲

***

زن از دیدگاه فرهنگ یونانی:

 انسانها از پیوند زن و مرد به وجود نیامده اند، بلکه زن به نشانه ی جدایی زن و مرد بر زمین پیدا شد. 

 در تئوگونیا (نامه ی خدایان) اثر هزیودس، و نیز ایلیاد هومر، زن جدای از کل بشریت و از آب و خاک ساخته شده است، اما نه از خاک مزروعی بارور مانند بومیان یونانی، بلکه از خاک رس.  

 به اعتقاد یونانیان زن در زمین ریشه ندارد، چون این موجود محصول طرح زئوس است و مهارت هفائیستوس آهنگر. به اعتبار تئوگونیا، زن نخستین رونوشت خود اوست و پیش نمونه ندارد. در یک کلام، زنان از نژاد دیگری هستند، از نژادی نفرین شده.

 

در کتاب کارها و روزها، اثر هزیودس، پاندورا، زن نخستین، برای نفاق افکنی و دشمنی میان انسانها به زمین می آید. خدایان به این زن زیبایی و دلربایی می بخشند و هرمس  به پاندورا نیرنگ و حیله گری می آموزد. پاندورا ست که کوزه ی محتوی بلیات را می گشاید و زمین را بلا زده می کند و امید را ته کوزه جا می گذارد. هلن زیبا در حماسه ی هومر از نژاد همین زن است. نبردهای خونین تروا به خاطر هلن در می گیرد و پهلوانان بیشماری را به کام مرگ فرو می کشد. هلن دامی است خطرناک برای فریفتن مردان.

(بر گرفته از: سخنان سزاوار زنان در شاهنامه پهلوانی، خجسته کیا)


نمایش ِ زن در نگارخانه ی شاهنامه ی فردوسی:

 به درستی که بشر دوستی ومناعت طبع ِ فردوسی را هیچ چیز دیگری به اندازۀ ایجاد تمثال ِ زن های شاهنامه ، محک نمی زند . زنانی که در عین لطافت زنانه ، قهرمانند و در عین قهرمانی از حیث ظرافت و لطافت نیز کاملند . مانند: 

رودابه ِ گرد ، تهمینه ِ صبور ، گرد آفرید ِ جسور ، منیژۀ دلربا ، سودابۀ خدعه ساز ، سیندخت ِ سیاستمدار ، فرنگیس ِ اشرافی ، جریره ِ وفادار ، کتایون ِ دریا دل و...که هرکدام به بهترین وکاملترین شکل ِ ممکن ایفاگر نقش یا نقش های مادر، همسر ، یار، پناه ، یاور و...هستند . وگاهی هویت شخصی ( انسانی ) آنها قامت رسای مردانۀ دلاورانی مانند رستم ، اسفندیار ، زال ، مهراب ، سیاووش ، جمشید ، بیژن و...را در سایه قرار می دهند . فردوسی با چه ظرافت و جوانمردی ِ حماسی ِ پایداری ، پاسدار حریم و حرمت ِ جایگاه ِ زن باقی می ماند  و پاکدامنی و نجابت ِ زنان قهرمان و مردان ِ بزرگ و پهلوان ِ داستان هایش را می آراید و به رخ میکشد . مانند : لحظۀ دیدار دو دلدادۀ بی تاب ( زال و رودابه ) - آمدن تهمینۀ دلباخته ، شب هنگام به بالین رستم - مواجهۀ سهراب با گردآفرید ، هنگامی که در کمند سهراب گرفتاراست - تمنای بی قرار ِ سودابه و روح پاک و وفادار ِ سیاووش .


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد