برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

(59) - اصطلاح شیرُم شکار کِرده، در شاهنامه

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***

(59) - اصطلاح شیرُم شکار کِرده، در شاهنامه

***

شیرُم شکار کِرده*، اصطلاحی ست که هنوز هم قدیمی های، شیراز و کازرون و برخی از شهرها و روستاهای استان فارس، زمان کسب پیروزی و موفقیت عزیزی، بکار می برند. 

***

تژاو هنگام فرار در مصاف با بیژن گیو، با سرزنش اسپنوی مواجه می شود:

 چو نزدیکی دژ رسید اسپنوی/بیامد خروشان پر از آب روی-

که از کین چنین پشت برگاشتی/بدین دژ مرا خوار بگذاشتی-

سزد گر ز پس برنشانی مرا/بدین ره بدشمن نمانی مرا-


تژاو سرافراز را دل بسوخت/بکردار آتش رخش برفروخت-

فراز اسپنوی و تژاو از نشیب/بدو داد در تاختن یک رکیب-

پس اندر نشاندش چو ماه دمان/برآمد ز جا باره زیرش دنان-

همی تاخت چون گرد با اسپنوی/سوی راه توران نهادند روی-


اسب تژاو از تاخت با سنگینی دو سوار، تاب نمی آورد و در می ماند:

زمانی دوید اسپ جنگی تژاو/نماند ایچ با اسپ و با مرد تاو-

 تژاو آن زمان با پرستنده گفت/که دشوار کار آمد ای خوب جفت-

فروماند این اسپ جنگی ز کار/ز پس بدسگال آمد و پیش غار-

اگر دور از ایدر به بیژن رسم/بکام بداندیش دشمن رسم-

ترا نیست دشمن بیکبارگی/بمان تا برانم من این بارگی-


تژاو اسپنوی را جا میگذارد:

فرود آمد از اسپ او اسپنوی/تژاو از غم او پر از آب روی-

سبکبار شد اسپ و تندی گرفت/پسش بیژن گیو کندی گرفت-


بیژن ِ سواره، اسپنوی خنیاگر تژاو را از روی زمین می رباید. بیژن، شیر بیشه، اسپنوی، آهوی دشت را، به چنگ می آورد:

چو دید آن رخ ماهروی اسپنوی/ز گلبرگ روی و پر از مشک موی-

پس پشت خویش اندرش جای کرد/سوی لشکر پهلوان رای کرد-

بشادی بیامد بدرگاه طوس/ز درگاه برخاست آوای کوس-

(که بیدار دل شیر جنگی سوار/دمان با شکار آمد از مرغزار)-


و در جایی دیگر از شاهنامه پرستندگان زال، در مسیر ِ شاد کردن "شیر، زال" از "شکار ِ بره، رودابه" می کوشند:

سپهبد پرستنده را گفت گرم / سخنهای شیرین به آوای نرم -

که اکنون چه چاره ست با من بگوی / یکی راه جستن به نزدیک اوی -


پرستنده به زال دلگرمی می دهد که هراس به دل راه مده چه، شکارت به دام و هوایت به کام اندرست:

فریبیم و گوییم هر گونه‌ای / میان اندرون نیست واژونه‌ای -

سر ِ مُشک بویش به دام آوریم / لبش زی لب پور سام آوریم -

خرامد مگر پهلوان با کمند / به نزدیک دیوار کاخ بلند -

کند حلقه در گردن کنگره / "شود شیر، شاد از شکار ِ بره" -

برفتند خوبان و برگشت زال/ دلش گشت با کام و شادی همال -

...............................................................................
شیرُم شکار کِرده، هندونه بار کِرده ...
 به کنایه، فاتح از فتح و ظفر خودش به وجد آمده و (از افاده باد زیر بغلش افتاده)
 هَمبونه** باد کِرده ... هم گفته می شود
به کنایه، فاتح از فتح و ظفر خودش به وجد آمده و باد کرده(از بادِ افاده متورم شده). 
**همبونه، انبانه، نی همبونه 
بهادر امیرعضدی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد