برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

اسکندر و "عملیاتِ گشتی – شناسایی"، بخش نخست

و.ک(336,1)

961213

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

اسکندر و "عملیاتِ گشتی – شناسایی"، بخش نخست

***

برجسته کردنِ نبوغ اسکندر در "پلتیک" و "تاکیتک"ِ  کارآمد و اثر بخش ِ  "عملیاتِ گشتی – شناسایی" در قلبِ دشمن، در تدارک ِ  حمله به ایران -

*** 

  « فردوسی، میهن دوستی انترناسیونالیست » . 

گستره ی دید و عمقِ نگرشِ فردوسی، دُگم و تحجّرِ خودی و غیر خودی، ایرانی و انیرانی را بر نمی تابد. حکیم فردوسی، "قابلیت ها و توانمندی های همگان" را منصفانه و بی غرضانه، یکسان به رخ می کشد.  

***

میزان ارزش گزاری فردوسی بزرگ، برای هندیان، تورانیان(ترکان)، رومیان(قیصر روم، اسکندر...)، عرب ها و سایر ملل، کمتر از ایرانیان نیست.  

*** 

اسکندر سپه را سراسر بخواند / گذشته سخن پیش ایشان براند -

 برون آمد آن نامور شهریار / بره بر چنان لشکر نامدار-

 به مصر آمد از روم چندان سپاه / که بستند بر مور و بر پشه راه -

  وزان جایگه ساز ایران گرفت / دل شیر و چنگ دلیران گرفت -

 چو بشنید دارا که لشکر ز روم / بجنبید و آمد برین مرز و بوم -

 برفتند ز اصطخر چندان سپاه / که از نیزه بر باد بستند راه -

 همی داشت از پارس آهنگ روم / کز ایران گذارد به آباد بوم -

 چو آورد لشکر به پیش فرات / سپه را عدد بود بیش از نبات -

 سکندر چو بشنید کامد سپاه / پذیره شدن را بپیمود راه -

 میان دو لشکر دو فرسنگ ماند / سکندر گرانمایگان را بخواند -

 چو سیر آمد از گفته ی رهنمای / چنین گفت کاکنون جزین نیست رای -

 

« که من چون فرستاده ای پیش اوی / شوم بر گرایم کم و بیش اوی » -

 

سواری دَه از رومیان برگزید / که دانند هرگونه گفت و شنید -

 ز لشکر بیامد سپیده دمان / خود و نامداران ابا ترجمان -

 چو آمد به نزدیک دارا فراز / پیاده شد و برد پیشش نماز -

 جهاندار دارا مر اورا بخواند / بپرسید و بر زیرِ گاهش نشاند -

 سکندر چنین گفت کای نیکنام / به گیتی به هر جای گسترده کام -

 مرا آرزو نیست با شاه جنگ / نه بر بوم ایران گرفتن درنگ -

 برآنم که گرد زمین اندکی / بگردم ببینم جهان را یکی -

 اگر خاک ۹ تو از من دریغ / نشاید سپردن هوا را چو میغ -

 چو رزم آوری با تو رزم آورم / ازین بوم بی رزم بر نگذرم -

 گزین کن یکی روزگار نبرد / برین باش و زین آرزو برمگرد -

 که من سر نپیچم ز جنگ سران / وگر چند باشد سپاهی گران -

 چو دارا بدید آن دل و رای او / سخن گفتن و فر و بالای او -

 بدو گفت نام و نژاد تو چیست / که بر فر و شاخت نشان کیی ست -

 از اندازه ی کهتران برتری / من ایدون گمانم که اسکندری -


بهادر امیرعضدی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد