و.ک(182)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***#نقش دو زن در حاشیه ی روند آوردن کیخسرو از سیاوشگِرد به ایران
***
روند آوردن کیخسرو و فرنگیس(*۱) از سیاوشگِرد به ایران توسط گیو گودرز و نبوغ حکیم طوس در مقام و منزلت دادن و برجسته کردن و گنجاندن نقش دو زن ِ ایرانی و تورانی در متن داستان.چنین تا برآمد برین هفت سال / میان سوده از تیغ و بند دوال -
همی گشت گرد بیابان و کوه / به رنج و به سختی و دور از گروه -یکی چشمه ای دید تابان ز دور / یکی سرو بالا دل آرام پور -
همی بوی مهر آمد از روی او / همی زیب تاج آمد از موی او -گیو، "پا"ی ان دارد که با جدا کردن "سر" از "تن" ِ پیران، حقش را کف "دست"ش بگذارد. و این را کمترین سزای پیران می بیند و خود را "کمر بسته ی" این پیمان با دادار دادگر می بیند.
گیو پای در رکاب می نهد:
بپوشید درع و بیامد چو شیر / همان باره دستکش را به زیر -
سبک شد عنان وگران شد رکیب / سر سرکشان خیره گشت از نهیب -
چو رعد بهاران بغرید گیو / ز سالار لشکر همی جست نیو -
هزارید و من نامور یک دلیر / سر سرکشان اندر آرم به زیر -
هم آورد با گیو نزدیک شد / جهان چون شب تیره تاریک شد -
پیران، به بند ِ گیو گرفتار می شود:
پیچید گیو سرافراز یال / کمند اندرافگند و کردش دوال -
سر پهلوان اندر آمد به بند / ز زین برگرفتش به خم کمند -
دمان تا به نزدیک پیران رسید / همی خواست از تن سرش را برید –
حکیم طوس، در این گیر و دار و جنگ و پیکار، به "یکی دیگر" از گره گاه های نفس گیر ِ داستانهایش میرسد. و مرگ ِ زود هنگام ِ پیران در این برهه ی داستان را بر نمی تابد. از سویی مرگ را حق ِ پیران نمی یابد و از دیگر سو، از دیدگاه گیو، "خون ِ پیران، به گردن خودش" ست و بنا به سوگند پیشین گیو، "باید" خونش به زمین ریخته شود. حکیم فرزانه ی طوس، در این مسیر یک طرفه و بی بازگشت، خود را مکلف به باز گشایی مسیر رهاندن پیران از مرگ زود هنگام می یابد. حکیم طوس، چفت و بست ِ چارچوب ِ داستان را با "چانه" زدن پیران برای جانش از کیخسرو به هم بند می زند.
پیران به پاس گذشته و حمایتش از کیخسرو در برابر خدعه و فریبکاری گرسیوز و کین توزی افراسیاب، زندگی و جانش را از کیخسرو خواستار می شود:
ابر شاه، پیران گرفت آفرین / خروشان ببوسید روی زمین -
همی گفت کای شاه دانش پژوه / چو خورشید تابان میان گروه -
تو دانسته ای درد و تیمار من / ز بهر تو با شاه، پیگار من -
سزد گر من از چنگ این اژدها / به بخت و به فر تو یابم رها -
به کیخسرو اندر نگه کرد گیو / بدان تا چه فرمان دهد شاه نیو –
حکیم طوس، با نبوغی سرشار، با "ترفندی رمانتیک" و تغزلی، کلید ِ گشایش راز ِ سر به مهُر ِ جدال مرگ و زندگی پیران ِ تورانی را به دست دو شخصیت ِ زن، ایرانی و تورانی ِ شاهنامه می سپارد. فرنگیس و گلشهر(*۲).
و بدین سان، حکیم طوس در قالب ِ "کارگردان و سناریستی" ماهر و کار آزموده ظاهر میشود و داستان (صحنه نمایش) را، اینگونه می آراید :
فرنگیس را دید دیده پرآب / زبان پر ز نفرین افراسیاب -
به گیو آن زمان گفت کای سرافراز / کشیدی بسی رنج راه دراز -
چنان دان که این پیرسر پهلوان / خردمند و رادست و روشن روان -
پس از داور دادگر رهنمون / بدان، کاو رهانید ما را ز خون -
ز بد، مهر او، پرده ی جان ماست / وزین کرده ی خویش زنهار خواست -
بدو گفت گیو ای سر بانوان / انوشه روان باش تا جاودان -
یکی "سخت سوگند خوردم" به ماه / به تاج و به تخت شه نیک خواه -
"که گر دست یابم برو روز کین / کنم ارغوانی ز خونش زمین" –
کیخسرو نیز در راستای گذشت ِ مادرش فرنگیس در "گذشتن از خون ِ پیران"، بزرگ منشانه فروغ ِ چاره اندیشی سوگند را بر گیو می تاباند:
بدو گفت کیخسرو ای شیرفَش / زبان را ز سوگند ِ یزدان مَکَش -
کنونش به سوگند گستاخ کن / به خنجر ورا گوش سوراخ کن -
"چو از خنجرت خون چکد بر زمین / هم از مهر یاد آیدت هم ز کین" -
بشد گیو و گوشش به خنجر بسفت / ز سوگند برتر، درشتی نگفت –
پیران به پاس بخشایش فرنگیس، اسبی از کیخسرو میخواهد تا از خبر بردن کلباد به افراسیاب پیشگیری کرده باشد:
چنین گفت پیران ازان پس به شاه / که کلباد شد بی گمان با سپاه -
بفرمای کاسپم دهد باز نیز / چنان دان که بخشیده ای جان و چیز –
گیو ِ گودرز، در مقابل، برای پیشگیری از نارو و عهد شکنی پیران، اینبار با "قید"ِ سوگند، پیران را به بند می کشد و کلید ِ قفل و بندِ "پای" فرار و پیمان شکنی پیران را غیابی به "دستِ گلشهر، همسر پیران، "زنِ تورانی" می سپارد:
بدو گفت گیو ای دلیر سپاه / چرا سست گشتی به آوردگاه -
"به سوگند یابی مگر باره باز / دو دستت ببندم به بند دراز" -
"که نگشاید این بند تو هیچ کس / گشاینده گلشهر خواهیم و بس" -
بدان گشت همداستان پهلوان / به سوگند بخرید اسپ و روان -
که نگشاید آن بند را کس به راه / ز گلشهر سازد وی آن دستگاه -
بدو داد اسپ و دو دستش ببست / ازان پس بفرمود تا برنشست -
و بدینسان، حکیم طوس، پیران ویسه را از مرگی زود هنگام می رهاند.
............................................................................................
پ ن:
(*۱) فرنگیس،
دخت افراسیاب، همسر سیاووش و بعد از مرگ سیاووش زن فریبرز (برادر ناتنی سیاووش) -
فرنگیس از دید پیران:
اگر چند فرزند من خویش تست / مرا غم ز بهر کم و بیش تست -
فرنگیس مهتر ز خوبان اوی / نبینی به گیتی چنان موی و روی -
به بالا ز سرو سهی برترست / ز مشک سیه بر سرش افسرست -
هنرها و دانش ز اندازه بیش / خرد را پرستار دارد به پیش -
از افراسیاب ار بخواهی رواست / چنو بت به کشمیر و کابل کجاست -
سیاوش به پیران نگه کرد و گفت / که فرمان یزدان نشاید نهفت -
اگر آسمانی چنین است رای / مرا با سپهر روان نیست پای -
(*۲) گلشهر،
همسر پیران ویسه:
در خانه اش جامه ای نابرید / به گلشهر بسپرد پیران کلید -
کجا بود کدبانوی پهلوان / ستوده زنی بود روشن روان -
پرستار فرنگیس ِ افراسیاب -
به توصیۀ پیران، پرستار ِ همسر دوم سیاووش(فرنگیس) شد
بهادر امیرعضدی