برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

شکار زن در شاهنامه - ۳ - گیو و طوس و یافتن پریچهره ی سرگردان(خویش گرسیوز*)

و.ک(180,3) 

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

شکار زن در شاهنامه - ۳ - گیو و طوس و یافتن پریچهره ی سرگردان(خویش گرسیوز*)

***

گیو و طوس و یافتن پریچهره ی سرگردان(خویش گرسیوز)
***
 چنین گفت موبد که یک روز طوس/بدانگه که برخاست بانگ خروس-
خود و گیو گودرز و چندی سوار/برفتند شاد از در شهریار-
به نخچیر ِ گوران به دشت دغوی/ابا باز و یوزان نخچیر جوی-
یکی بیشه پیش اندر آمد ز دور/به نزدیک مرز سواران تور-
همی راند در پیش با طوس گیو/پس اندر پرستنده ای چند نیو-
 
به بیشه یکی خوب رخ یافتند/پر از خنده لب هر دو بشتافتند-
به دیدار او در زمانه نبود/برو بر ز خوبی بهانه نبود-

بدو گفت گیو ای فریبنده ماه/ترا سوی این بیشه چون بود راه-
 چنین داد پاسخ که ما را پدر/بزد دوش بگذاشتم بوم و بر-
شب تیره مست آمد از دشت سور/همان چون مرا دید جوشان ز دور-
یکی خنجری آبگون برکشید/همان خواست از تن سرم را برید-

دل پهلوانان بدو نرم گشت/سر طوس نوذر بی آزرم گشت-
شه نوذری گفت من یافتم/از ایرا چنین تیز بشتافتم-

 بدو گیو گفت این سخن خود مگوی/که من تاختم پیش نخچیر جوی-
ز بهر پرستنده ای گرم گوی/نگردد جوانمرد، پرخاشجوی-
سخنشان به تندی بجایی رسید/که این ماه را سر بباید برید-
میانشان چو آن داوری شد دراز/میانجی برآمد یکی سرفراز-
که این را بر شاه ایران برید/بدان کاو دهد هر دو فرمان برید-
نگشتند هر دو ز گفتار اوی/بر شاه ایران نهادند روی- 


چو کاووس روی کنیزک بدید/بخندید و لب را به دندان گزید-
بهر دو سپهبد چنین گفت شاه/که کوتاه شد بر شما رنج راه-
برین داستان بگذارنیم روز/که خورشید گیرند گردان به یوز-

(گوزن ست اگر آهوی دلبرست/شکاری چنین از در مهترست)-
............................................................................
پ ن:
*  خویش گرسیوز،
بپرسید زو پهلوان از نژاد/برو سرو بن یک به یک کرد یاد-
بدو گفت من (خویش گرسیوزم)/به شاه آفریدون کشد پروزم-

مادر سیاووش، سیاوش از او و کیکاووس پا میگیرد.


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد