برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

رجز خوانی در شاهنامه - 26 - رجز خوانی رستم در شبیخون زدن به ایوان افراسیاب و آرایش نظامی دو سپاه.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

رجز خوانی در شاهنامه - 26 - رجز خوانی رستم در شبیخون زدن به ایوان افراسیاب.
***
رجز خوانی، از فراز های شور انگیز و گرمی بخش آوردگاه نبرد های تن به تن یلان در شاهنامه
***

آرایش سپاه رستم دستان و رجز خوانی های رستم در شبیخون به ایوان افراسیاب.

***

زین سوی، رستم و آرایش سپاهش: 

 برآمد خروشیدن کرنای/تهمتن به رخش اندر آورد پای- 

ازان کوه سر سوی هامون کشید/چو لشکر به تنگ اندر آمد پدید- 

کشیدند لشکر بران پهن جای/به هر سو ببستند ز آهن سرای- 

بیاراست رستم یکی رزمگاه/که از گَرد ِ اسبان، هوا شد سیاه- 

ابر میمنه اشکش و گستهم/سواران بسیار با او بهم- 

چو رهام و چون زنگه بر میسره/به خون داده مر جنگ را، یکسره-

خود و بیژن گیو در قلبگاه/نگهدار گردان و پشت سپاه- 

پس پشت لشکر، کُه بیستون/حصاری ز شمشیر، پیش اندرون-


زان سوی، افراسیاب و آرایش سپاهش:

چو افراسیاب آن سپه را بدید/که سالارشان رستم آمد پدید- 

غمی گشت و پوشید خفتان جنگ/سپه را بفرمود کردن درنگ- 

برابر به آیین صفی برکشید/هوا نیلگون شد زمین ناپدید- 

چپ لشکرش را به پیران سپرد/سوی راستش را به هومان گُرد- 

به گرسیوز و شیده قلب سپاه/سپرد و همی کرد هر سو نگاه- 


زین سوی، رجزخوانی و گیر و دار و چه و چون چند ِ رستم: 

تهمتن همی گشت گِرد سپاه/ز آهن به کردار ِ کوهی سیاه- 

فغان کرد کای تُرک شوریده بخت/که ننگی تو بر لشکر و تاج و تخت- 

ترا چون سواران، دل ِ جنگ نیست/ز گُردان لشکر، ترا ننگ نیست؟- 

که چندین به پیش من آیی به کین/به مردان و اسبان بپوشی زمین- 

چو در جنگ لشکر شود تیزچنگ/همی پشت بینم ترا سوی جنگ- 

ز دستان تو نشنیدی آن داستان؟/که دارد بیاد از گه ِ باستان- 

که شیری نترسد ز یک دشت گور/ستاره نتابد چو تابنده هور- 

بِدرّد دل و گوش غُرم*۱ ستُرگ/اگر بشنود نام ِ چنگال ِ گرگ- 

چو اندر هوا باز، گسترد پر/بترسد ز چنگال او کبک ِ نر- 

نه روبه شود ز آزمودن دلیر/نه گوران بسایند چنگال شیر- 

چو تو کس سبکسار خسرو، مباد/چو باشد، دهد پادشاهی به باد- 

بدین دشت و هامون تو از دست ِ من/رهایی نیابی به جان و به تن- 


زان سوی برآشفتن و سراسیمگی افراسیاب:

چو این گفته بشنید تُرک دُژم/بلرزید و بر زد یکی تیز دم- 

برآشفت کای نامداران تور/که این دشت جنگست گر جای سور؟- 

بباید کشیدن درین رزم رنج/که بخشم شما رابسی تاج و گنج-


زین سوی جوش و خروش سپاه توران:

چو گفتار سالارشان شد بگوش/زگردان لشکر برآمد خروش- 

چنان تیره گون شد ز گرد آفتاب/که گفتی همی غرقه ماند در آب- 

ببستند بر پیل رویینه خم/دمیدند شیپور با گاودم- 

ز جوشن یکی باره ی آهنین/کشیدند گردان بروی زمین- 

بجوشید دشت و بتوفید کوه/ز بانگ سواران هر دو گروه- 

درفشان بگرد اندرون تیغ تیز/تو گفتی برآمد همی رستخیز- 

همی گرز بارید همچون تگرگ/ابر جوشن و تیر و بر خود و ترگ-


زان سوی گیر و دار و کشت و کشتار ِ سپاه ایران:

و زان رستمی اژدهافش درفش/شده روی خورشید تابان بنفش- 

بپوشید روی هوا گرد پیل/به خورشید، گفتی براندود نیل- 

بهر سو که رستم برافگند رخش/سران را سر از تن همی کرد بخش- 

بچنگ اندرون گرزه ی گاو سار/بسان هیونی گسسته مهار- 

همی کُشت و می بست، در رزمگاه/چو بسیار کرد از بزرگان تباه- 

به قلب اندر آمد بکردار گرگ/پراگنده کرد آن سپاه بزرگ- 

برآمد چو باد آن سران را ز جای/همان بادپایان فرخ همای- 

چو گرگین و رهام و فرهاد گُرد/چپ لشکر شاه ِ توران ببرد- 

درآمد چو باد اشکش از دست ِ راست/ز گرسیوز تیغزن کینه خواست- 

به قلب اندرون بیژن تیزچنگ/همی بزمگاه آمدش جای جنگ- 

سران ِ سواران، چو برگ ِ درخت/فرو ریخت از بار و برگشت بخت- 

همه رزمگه سربسر جوی خون/درفش ِ سپهدار ِ توران، نگون- 


واکنش ِ فرجامین افراسیاب در نبرد با سپاه رستم، در هزیمت ِ*۲ حزم*۳ اندیشانه اش: 

سپهدار چون بخت برگشته دید/دلیران توران همه کشته دید- 

بیفگند شمشیر هندی ز دست/یکی اسب آسوده تر برنشست- 

خود و ویژگان سوی توران شتافت/کز ایرانیان کام و کینه نیافت- 

........................................................................

پ ن:

*۱  غُرم، قوچ، گوسفند - غَرم، خشم و غضب

*۲ هزیمت: تاروماری، شکست، عقب نشینی، فرار، گریز، هزم

*۳ حزم: احتیاط، پیش بینی، تدبیر، آگاهی، دوراندیشی، مآل اندیشی، ملاحظه، هشیاری، هوشیاری


گاه فرار(ترک ِ میدان)، گزیده ترین کنش و شاید "یگانه" گزینش مدبرانه ست و رستم، دُردانه ی حکیم طوس، نماد دو "یگانه" در نبرد با سهراب و اسفندیار، بس شیواتر و گویا تر از هزیمت افراسیاب ست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد