برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
ترفند های جنگی در شاهنامه فردوسی - بخش ۲ - ترفند هومان، نبرد تن به تن
***
ترفند جنگی هومان ویسه، در پیش کشیدن ِ "نبرد تن به تن" و گزینش هفت گرد ایرانی و تورانی از میان سپاه هومان و سپاه طوس نوذر از سویی و همزمان از دیگر سوی افسون بازور در باریدن برفی سنگین و از کار انداختن سپاه ایران و فرمان هومان به سپاهیانش برای "نبرد همگروه".
***
زینسوی سپاه ایران:
چو شیدوش و رهام و گستهم و گیو / زرهدار خراد و برزین نیو -
ز صف در میان سپاه آمدند / جگر خسته و کینهخواه آمدند -
زانسوی سپاه توران:
وزان روی هومان بکردار کوه / بیاورد لشکر همه همگروه -
وزان پس گزیدند مردان مرد / که بردشت سازند جای نبرد -
گزینش هفت گردی ایرانی و هفت گرد تورانی برای نبرد رخ به رخ:
گرازه سر گیوگان با نهل / دو گرد گرانمایهٔ شیردل -
چو رهام گودرز و فرشیدورد / چو شیدوش و لهاک شد هم نبرد -
ابا بیژن گیو کلباد را / که بر هم زدی آتش و باد را -
ابا شطرخ نامور گیو را / دو گرد گرانمایهٔ نیو را -
چو گودرز و پیران و هومان و طوس / نبد هیچ پیدا "درنگ و فسوس" -
هومان، نهانی به سپاهش "آماده باش" ِ نبرد همگروه می دهد:
چنین گفت هومان که امروز کار / نباید که چون دی بود کارزار -
همه جان شیرین به کف برنهید / چو من برخروشم دمید و دهید -
تهی کرد باید ازیشان زمین / نباید که آیند زین پس بکین -
سپهسالار طوس، غافل از ترفند هومان، پایبند ِ پیمان نا نوشته ی "نبرد تن به تن" ست:
بپیش اندر آمد سپهدار طوس / پیاده بیاورد و پیلان و کوس -
صفی برکشیدند پیش سوار / سپردار و ژوپینور و نیزهدار -
مجنبید گفت ایچ از جای خویش / سپر با سنان اندرارید پیش -
ببینیم تا این نبرده سران / چگونه گزارند گرز گران -
فرمان ِ پیران ویسه به بازور، سرآغاز افسون ِ بازور در باریدن برف ست:
ز ترکان یکی بود بازور نام / به افسون بهر جای گسترده کام -
چنین گفت پیران بافسون پژوه / کز ایدر برو تا سر تیغ کوه -
یکی برف و سرما و باد دمان / بریشان بیاور هم اندر زمان -
و بدینسان، ترفند ِ هومان به پشتوانه ی افسون بازور، کارگر می افتد:
همه دست آن نیزهداران ز کار / فروماند از برف در کارزار -
ازان رستخیز و دم زمهریر / خروش یلان بود و باران تیر -
بفرمود پیران که یکسر سپاه / یکی حمله سازید زین رزمگاه -
چو بر نیزه بر دستهاشان فسرد / نیاراست بنمود کس دست برد -
وزان پس برآورد هومان غریو / یکی حمله آورد برسان دیو -
بکشتند چندان ز ایران سپاه / که دریای خون گشت آوردگاه -
در و دشت گشته پر از برف و خون / سواران ایران فتاده نگون -