برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

داوری بین دو فرزند بر سر ِ شاهی در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱ - داوری کیکاووس بین کیخسرو و فریبرز

و.ک(152,1)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
داوری بین دو فرزند بر سر ِ شاهی در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۱ - داوری کیکاووس بین کیخسرو و فریبرز
***
کیکاووس داوری بین دو فرزند را روا نمی دارد (که فرزند هردو به دل بر، یکی ست). شایستگی فریبرز و کیخسرو(نوه) را به محک زدن شان در فرجام ِ کارزار ِ گشودن ِ بهمن دژ حواله می دهد.
***
سپهسالار طوس ِ زرینه کفش، در جانشینی کاووس، از فریبرز جانبداری میکند و گودرز کشوادگان از جانشینی کیخسرو:

چنین گفت طوس سپهبد به شاه / که گر شاه سیر آید از تخت و گاه -
به فرزند باید که ماند جهان / بزرگی و دیهیم و تخت مهان -
چو فرزند باشد، نبیره کلاه / چرا برنهد بر نشیند به گاه -

بدو گفت گودرز کای کم خرد / ترا بخرد از مردمان نشمرد -
به گیتی کسی چون سیاوش نبود / چنو راد و آزاد و خامش نبود -
کنون این جهانجوی فرزند اوست / همو یست گویی به چهر و به پوست -
به توران و ایران چنو نیو کیست / چنین خام گفتار از بهر چیست -
تو نوذر نژادی نه بیگانه ای / پدر تیز بود و تو دیوانه ای -
سلیح من ار با منستی کنون / بر و یالت آغشته گشتی به خون -

بدو گفت طوس ای جهاندیده پیر / سخن گوی لیکن همه دلپذیر -
اگر تیغ تو هست سندان شکاف / سنانم بدرد دل کوه قاف -
و گر تو زکشواد داری نژاد / منم طوس نوذر، مِه و شاهزاد -

بدو گفت گودرز: چندین مگوی / که چندین نبینم ترا آب روی –

به کاووس گفت ای جهاندار شاه / تودل را مگردان ز آیین و راه -
دو فرزند پر مایه را پیش خوان / سزاوار ِ گاهند و هر دو جوان -
ببین تا ز هر دو سزاوار کیست / که با برز و با فره ایزدیست -
بدو تاج بسپار و دل شاد دار / چو فرزند بینی همی شهریار -

بدو گفت کاووس که این رای نیست / که فرزند، هر دو به دل بر، یکیست -
یکی را چو من کرده باشم گزین / دل دیگر از من شود پر ز کین -

یکی کار سازم که هر دو ز من / نگیرند کین اندرین انجمن -
دو فرزند ِ ما را کنون بر دو خیل / بباید شدن تا در اردبیل -
به مرزی که آنجا دژ بهمن ست / همه ساله پرخاش آهرمن ست -
به رنج ست زآهرمن آتش پرست / نباشد بران مرز را کس نشست -
ازیشان یکی کان بگیرد به تیغ / ندارم از تخت شاهی دریغ -  

بهادر امیرعضدی

خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش ۱۳) - خاک بوسی شیروی، پیران ویسه، گرگین میلاد

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش ۱۳) - خاک بوسی شیروی، پیران ویسه، گرگین میلاد. 

***

در شاهنامه، خاکساری و فروتنی، افتادگی و متانت، خوی و منش و رسمی نا نوشته، راستین و روا و روان ست بین پهلوانان و شاهان، که در قامت خاکبوسی، آستان بوسی، کتف و یال و دست و بازو بوسی و ... رخ می نمایاند.  

***

شیروی رویاروی کسری:

 بدو گفت کاین باژ قیصر بخواه / مکن هیچ سستی به روز و به ماه -

 ببوسید شیروی روی زمین / همی‌خواند بر شهریار آفرین -

 که بیدار دل باش و پیروزبخت / مگر داد زرد این کیانی درخت -


خاک بوسی پیران ویسه رویاروی خاقان چین:
بیامد بنزدیک خاقان چین/پیاده ببوسید روی زمین-
چو خاقان بدیدش به بر درگرفت/بماند از بر و یال پیران شگفت-
بپرسید بسیار و بنواختش/بر خویش نزدیک بنشاختش-


و

وزان جایگه پیش خاقان چین/بیامد ببوسید روی زمین-
بدو گفت شاها انوشه بدی/روانرا بدیدار توشه بدی-


و

خاک بوسی گرگین رویاروی کیخسرو:

وزین روی گرگین شوریده رفت/بنزدیک ایوان درگاه تفت-
چو در پیش کیخسرو آمد زمین/ببوسید و بر شاه کرد آفرین-


بهادر امیرعضدی

خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش ۱۲)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش ۱۲)

***

در شاهنامه، خاکساری و فروتنی، افتادگی و متانت، خوی و منش و رسمی نا نوشته، راستین و روا و روان ست بین پهلوانان و شاهان، که در قامت خاکبوسی، آستان بوسی، کتف و یال و دست و بازو بوسی و ... رخ می نمایاند.  

***

گرسیوز رویاروی سیاوش:

 به شبگیر گرسیوز آمد بدر / چنان چون بود با کلاه و کمر -

 بیامد به پیش سیاوش زمین / ببوسید و بر شاه کرد آفرین -

 سیاوش بدو گفت کز کار تو / پراندیشه بودم ز گفتار تو -

 کنون رای یکسر بران شد درست / که از کینه دل را بخواهیم شست -

*

لهراسب رویاروی کیخسرو:

 بلهراسب فرمود تا بازگشت / بدو گفت روز من اندر گذشت -

 تو رو تخت شاهی بیین بدار / بگیتی جز از تخم نیکی مکار -

 همه داد جوی و همه دادکن / ز گیتی تن مهتر آزاد کن -

 فرود آمد از باره لهراسب زود / زمین را ببوسید و شادی نمود -

 بدو گفت خسرو که پدرود باش / بداد اندرون تار گر پود باش -

بهادر امیرعضدی

خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش ۱۱)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش ۱۱)

***

در شاهنامه، خاکساری و فروتنی، افتادگی و متانت، خوی و منش و رسمی نا نوشته، راستین و روا و روان ست بین پهلوانان و شاهان، که در قامت خاکبوسی، آستان بوسی، کتف و یال و دست و بازو بوسی و ... رخ می نمایاند.  

***

سیندخت  رویاروی سام نریمان:

 بیامد گرازان به درگاه سام / نه آواز داد و نه برگفت نام -

 به کار آگهان گفت تا ناگهان / بگویند با سرفراز جهان -

 که آمد فرستاده‌ای کابلی / به نزد سپهبد یل زابلی -

 ز مهراب گرد آوریده پیام / به نزد سپهبد جهانگیر سام -

 بیامد بر سام یل پرده‌دار / بگفت و بفرمود تا داد بار -

 فرود آمد از اسپ سیندخت و رفت / به پیش سپهبد خرامید تفت -

 زمین را ببوسید و کرد آفرین / ابر شاه و بر پهلوان زمین -

*

 بیژن رویاروی کیخسرو:

 چو بیژن بنزدیک خسرو رسید / سر تاج و تخت بلندش بدید -

 ببوسید و بر خاک بنهاد روی / بشد شاد خسرو بدیدار اوی -

 بپرسید و گفتش که ای شیر مرد / کجا رفته بودی ز دشت نبرد -

 ز گستهم بیژن سخن یاد کرد / ز لهاک وز گرد فرشیدورد -

بهادر امیرعضدی

خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش ۱۰)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش ۱۰)

***

در شاهنامه، خاکساری و فروتنی، افتادگی و متانت، خوی و منش و رسمی نا نوشته، راستین و روا و روان ست بین پهلوانان و شاهان، که در قامت خاکبوسی، آستان بوسی، کتف و یال و دست و بازو بوسی و ... رخ می نمایاند.  

***

 هجیر نامه ی کیخسرو را به گودرز میرساند.

هجیر رویاروی گودرز:

هجیر آمد از پیش خسرو دمان / گرازان و خندان و دل شادمان -

 پس آن نامهٔ شهریار جهان / بگودرز داد و درود مهان -

 نوازیدن شاه بشنید ازوی / بمالید بر نامه بر چشم و روی -

 چو بگشاد مهرش بخواننده داد / سخنها برو کرد خواننده یاد -

 سپهدار بر شاه کرد آفرین / بفرمان ببوسید روی زمین -

 ببود آن شب و رای زد با پسر / بشبگیر بنشست و بگشاد در -

 پس آن نامهٔ شاه، فرخ هجیر / بیاورد و بنهاد پیش دبیر -

*

پیران ویسه رویاروی افراسیاب:

 بشد تا بنزدیک افراسیاب / نه دم زد بره بر نه آرام و خواب -

 بنزدیک شاه اندر آمد چو باد / ببوسید تخت و پیامش بداد -

 چو بشنید گفتار پیران بدرد / دلش گشت پرخون و رخساره زرد -

بهادر امیرعضدی