برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش 03 - موبد: منجم، اخترشناس، خوابگزار

و.ک(002,3)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
واژه ی موبد در شاهنامه ی فردوسی - بخش 03 - موبد: منجم، اخترشناس، خوابگزار
 ***
برداشت مفاهیم متفاوت از موبد در شاهنامه فردوسی، فراتر از پندار عامه از موبد، به مفهوم ساده و مصطلح "مبلّغ، مرجع یا شارح ِ دینی".
حکیم طوس در شاهنامه، جایگاه های متعدد، متفاوت و گاه متضادی برای مفهوم موبد بر می گزیند.
***
موبد: منجم، اخترشناس، خوابگزار:

ز هر کشوری گردکن مهتران/از اخترشناسان و افسونگران-
سخن سربسر موبدان را بگوی/پژوهش کن و راستی بازجوی-

*
 به موبد چنین گفت کین پاک‌زاد/نگه کن که تا از که دارد نژاد-

*
 نشان داد موبد مرا در زمان/یکی شاه با فر و بخت جوان-

*
و دیگر که از نامور بخردان/ز گفت ستاره‌شمر موبدان-

*
چنین یافتم اخترت را نشان/ز گفت ستاره شمر موبدان-
که از پشت تو شهریاری بود/که اندر جهان یادگاری بود-

*
بفرمود تا هر کرا بود مهر/بجستند یک سر شمار سپهر-
همی‌کرد موبد به اختر نگاه/زکردار خاقان و پیوند شاه-
چنین گفت فرجام کای شهریار/دلت را ببد هیچ رنجه مدار-

*
بدوشاه گفت این چه شاید بدن/همه داستانها بباید زدن-
که در بیشه گوری بود رهنمای/میان بیابان بی‌بر سرای-
بکردار خوابیست این داستان/که برخواند از گفته باستان-
چنین گفت موبد بشاه جهان/که آن گور دیوی بود درنهان-

*
 ز تخم فریدون یل کیقباد/که با فر و برزست و با رای و داد-

*
چنین یافتم اخترت را نشان/ز گفت ستاره شمر موبدان-

*
 گزارندهٔ خواب را خواندند/ردان را ابر گاه بنشاندند-
 بگفت آن کجا دید در خواب شاه/بدان موبدان نماینده راه-

*
 چه مردست و اندر خرد تا کجاست/که دارد روان از خرد پشت راست-
 بدو گفت موبد انوشه بدی/جهاندار و با فره ایزدی-

*
به موبد چنین گفت کین پاک‌زاد/نگه کن که تا از که دارد نژاد-

*
چهل روز بگذشت بر خوب‌چهر/یکی کودک آمد چو تابنده مهر-
 ورا موبدش نام شاپور کرد/بران شادمانی یکی سور کرد-
 تو گفتی همی فره ایزدیست/برو سایهٔ رایت بخردیست-

*
گزارندهٔ خواب باید کسی/که از دانش اندازه دارد بسی-
بخوانیم بیدار دل موبدان/از اخترشناسان و از بخردان-

*
ازان پس بگفت آنچ در خواب دید/چو موبد ز شاه آن سخنها شنید-

*
چه گوید کنون موبد پیش بین/چه دانید فرزانگان اندرین-

*
چنین گفت با نامور موبدان/که ‌ای پاک‌دل نیک‌پی بخردان-
گر این خواب و گفتار من در جهان/ز کس بشنوم آشکار و نهان-


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد