برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
سرداران و رادان شاهنامه، خدای خود را "خودی" میدانند - بخش ششم
***
سرداران و رادان شاهنامه، خدای خود را "خودی" میدانند و درخواست ها و گلایه هاشان را نیز با خدایشان، "خودمانی" در میان میگذارند.
***
راز دل ِ کیکاووس پیش یزدان:
***
چو با ایمنی گشت کاوس جفت/همه "راز دل پیش یزدان بگفت"
***
چنین گفت کای برتر از روزگار/تو باشی به هر نیکی آموزگار-
ز تو یافتم فر و اورنگ و بخت/بزرگی و دیهیم و هم تاج و تخت-
تو کردی کسی را چو من بهرمند/ز گنج و ز تخت و ز نام بلند-
ز تو خواستم تا یکی کینهور/بکین سیاوش ببندد کمر-
نبیره بدیدم جهانبین خویش/به فرهنگ و تدبیر و آیین خویش-
جهانجوی با فر و برز و خرد/ز شاهان پیشینگان بگذرد-
چو سالم سه پنجاه بر سر گذشت/سر موی مشکین چو کافور گشت-
همان سرو ِ یازنده شد چون کمان/ندارم گران گر سرآید زمان-