و.ک(094)
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
آیا کیخسرو، ازدواج مجدد همسر و کنیزانش را بر نمی تابد؟
***
کیخسرو پیش از عروجش، همسرش آزاد سرو و چهار کنیز را به خشم و "با ابروانی پر ز خَم"، فرا میخواند:
بیامد بایوان شاهی دژم/بآزاد سرو اندر آورده خم-
کنیزک بدش چار چون آفتاب/ندیدی کسی چهر ایشان بخواب-
ز پرده بتان را بر خویش خواند/همه راز دل پیش ایشان براند-
که رفتیم اینک ز جای سپنج/شما دل مدارید با درد و رنج-
نبینید جاوید زین پس مرا/کزین خاک بیدادگر بس مرا-
سوی داور پاک خواهم شدن/نبینم همی راه بازآمدن-
آنگاه هوش از سر چار کنیز از هجر ِ فراق کیخسرو می رود:
بشد هوش زان چار خورشید چهر/خروشان شدند از غم و درد و مهر-
شخودند روی و بکندند موی/گسستند پیرایه و رنگ و بوی-
ازان پس هر آنکس که آمد به هوش/چنین گفت با ناله و با خروش-
که ما را ببر زین سرای سپنج/رها کن تو ما را ازین درد و رنج-
کیخسرو، با پیوند دادن "سرنوشت" همسرش آزاد سرو و چهار کنیزش به سرنوشت شهرناز و ارنواز(دختران جمشید)، فرنگیس*(همسر سیاوش) و ماه آفرید(دختر تور)، راه و روش "اینان" را بسان ِ "آنان" می داند و "تقدیر" اینان را "همین ست و جز آن نیست" می بیند:
بدیشان چنین گفت پر مایه شاه/کزین پس شما را "همینست" راه-
کجا خواهران** جهاندار جم/کجا تاجداران با باد و دم-
کجا مادرم دخت افراسیاب/که بگذشت زان سان بدریای آب-
کجا دختر تور ماه آفرید/که چون او کس اندر زمانه ندید-
همه خاک دارند بالین و خشت/ندانم بدوزخ درند ار بهشت-
مجویید ازین رفتن آزار من/که آسان شود راه دشوار من-
آنگاه کیخسرو آنان را به لهراسب می سپارد تا در شبستان او بمانند:
خروشید و لهراسب را پیش خواند/ازیشان فراوان سخنها براند-
به لهراسب گفت این بتان منند/فروزندهٔ پاک جان منند-
"برین هم نشست اندرین هم سرای"/همی دارشان تا تو باشی بجای-
"تا باد، چنین باد" تا تو در بارگاه حق و محضر من و سیاوش، شرمناک از کرده ی خویش نباشی:
نباید که یزدان چو خواندت پیش/روان شرم دارد ز کردار خویش-
چو بینی مرا با سیاوش بهم/ز شرم دو خسرو بمانی دژم-
پذیرفت لهراسب زو هرچ گفت/که با دیدهشان دارم اندر نهفت-
***
آیا این بدان مفهوم ست که کیخسرو، ازدواج مجدد همسر و کنیزانش را بر نمی تابد؟
.............................................................................................................
پ ن:
* فرنگیس دختر افراسیاب، همسر دوم ِ سیاووش، که چندین و چند سال پس از مرگ سیاوش، زن فریبرز کاووس (برادر ناتنی سیاووش) می شود:
** شهرناز و ارنواز
( در یشت ها: سنکهوکَ و ارنوکَ و طبری: اروناز، سنوار )، دختران جمشیدند که توسط ضحاک تصرف می شوند:
که جمشید را هر دو دختر بدند/سر بانوان را چو افسر بدند-
زپوشیده رویان یکی شهرناز/دگر پاکدامن به نام ارنواز -
کیخسرو، شهرناز و ارنواز را خواهران جمشید می داند
بهادر امیرعضدی