برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

نقش راز آلود ستارگان در پیش بینی ِ رخدادها در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۲۶ – جاماسب و عاقبت ِ نبرد گشتاسب با ارجاسب.

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در پیش بینی ِ رخدادها در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۲۶ – جاماسب، در ستارگان، نقش ِ سرنوشت در عاقبت ِ نبرد گشتاسب با ارجاسب را می بیند.
*** 
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***

گشتاسب از جاماسب جویای "سرنوشت و عاقبت" نبردش با ارجاسب در ستارگان می شود: 
بشد شهریار از میان سپاه/فرود آمد از باره بر شد به گاه-
بخواند او گرانمایه جاماسپ را/کجا رهنمون بود گشتاسپ را-
"ستاره‌شناس" و گرانمایه بود/ابا او به دانش کرا پایه بود-
بپرسید ازو شاه و گفتا خدای/ترا دین به داد و پاکیزه رای-
ببایدت کردن ز اختر شمار/بگویی همی مر مرا روی کار-
که چون باشد آغاز و فرجام جنگ/کرا بیشتر باشد اینجا درنگ-

جاماسب "سرنوشت و عاقبت" نبرد گشتاسب و ارجاسب را در ستارگان چنین می بیند.


دیدن مرگ اردشیر را:
نخستین کس نام‌دار اردشیر/پس شهریار آن نبرده دلیر-
به پیش افگند اسپ تازان خویش/به خاک افگند هر ک آیدش پیش-
پیاده کند ترک چندان سوار/کز اختر نباشد مر آن را شمار-
ولیکن سرانجام کشته شود/نکونامش اندر نوشته شود-

مرگ شیدسپ را:
پس آزاده شیدسپ فرزند شاه/چو رستم درآید به روی سپاه-
پس آنگاه مر تیغ را برکشد/بتازد بسی اسپ و دشمن کشد-
بسی نامداران و گردان چین/که آن شیر مرد افگند بر زمین-
سرانجام بختش کند خاکسار/برهنه کند آن سر تاجدار-

مرگ گرامی، پسر جاماسب را:
درفش فروزندهٔ کاویان/بیفگنده باشند ایرانیان-
گرامی بگیرد به دندان درفش/به دندان بدارد درفش بنفش-
به یک دست شمشیر و دیگر کلاه/به دندان درفش فریدون شاه-
برین سان همی‌افگند دشمنان/همی برکند جان آهرمنان-
سرانجام در جنگ کشته شود/نکو نامش اندر نوشته شود-

مرگ بستور ِ زریر را:
 پس ازاده بستور پور زریر/به پیش افگند اسپ چون نره شیر-
بسی دشمنان را کند ناپدید/شگفتی‌تر از کار او کس ندید-
سرانجام ترکان به تیرش زنند/تن پیلوارش به خاک افگنند-

مرگ زریر به دست بیدرفش را:
بیاید پس آن نره شیر دلیر/سوار دلاور که نامش زریر-
سرانجام گردد برو تیره‌بخت/بریده کندش آن نکو تاج و تخت-
بیاید یکی نام او بیدرفش/به سرنیزه دارد درفش بنفش-
باستد بران راه چون پیل مست/یکی تیغ زهر آب داده به دست-
بیندازد آن ترک تیری بروی/نیارد شدن آشکارا بروی-
پس از دست آن بیدرفش پلید/شود شاه آزادگان ناپدید-

و سرانجام، نقش آفرینیِ اسفندیار در پیروزی نبرد گشتاسب با ارجاسب را:
بیاید پس آن فرخ اسفندیار/سپاه از پس پشت و یزدانش یار-
به یک حمله از جایشان بگسلد/چو بگسستشان بر زمین کی هلد-
بنوک سر نیزه‌شان بر چند/کندشان تبه پاک و بپراگند-
گریزد سرانجام سالار چین/از اسفندیار آن گو بافرین-
بیابان گذارد به اندک سپاه/شود شاه پیروز و دشمن تباه-
بدان ای گزیده شه خسروان/که من هرچ گفتم نباشد جز آن-

گشتاسب سر ِ پیکار با سرنوشت ِ مقدّر می افرازد و بیهوده چنگ در چنگ غدر ِ دهر می افکند:
به جاماسپ گفت ار چنینست کار/به هنگام رفتن سوی کارزار-
نخوانم نبرده برادرم را/نسوزم دل پیر مادرم را-
نفرمایمش نیز رفتن به رزم/سپه را سپارم به فرخ گرزم-
کیان زادگان و جوانان من/که هر یک چنانند چون جان من-
بخوانم همه سربسر پیش خویش/زره‌شان نپوشم نشانم به پیش-

جاماسب، گشتاسب را از به عبث گلاویز شدن با "سرنوشت ِ مقدّر"، باز میدارد:  
خردمند گفتا به شاه زمین/که ای نیک‌خو مهتر بافرین-
گر ایشان نباشند پیش سپاه/نهاده بسر بر کیانی کلاه-
که یارد شدن پیش ترکان چین/که بازآورد فره پاک دین-
تو زین خاک برخیز و برشو به گاه/مکن فره پادشاهی تباه-
که داد خدایست وزین چاره نیست/خداوند گیتی ستمگاره نیست-
ز اندوه خوردن نباشدت سود/کجا بودنی بود و شد کار بود-
مکن دلت را بیشتر زین نژند/بداد خدای جهان کن بسند-
.......................
بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد