و.ک(036)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
کش در شاهنامه:
***
بدانست *
کَش* مرگ، نزدیک شد
برو بر، همی روز تاریک شد
و
ز دینار وز گوهر ِ شاهوار
بیاورد چندان *
کَش* آمد به کار
*که اش، که او را*
***
به بستور گفتا که فردا پکاه
سوی کشور ِ نامور *
کَش* سپاه
بِکَش یا بِکِش، از کَشیدن یا کِشیدن. گسیل دار، بفرست، هدایت کن.
***
به *
کَش* کرده دست و سرافگنده پست
همی رفت تا جایگاه نشست
و
همی بود پیشش پرستارفش
پراندیشه و دست کرده به *
کَش*
* کَش، بر، میان، آغوش، سینه، کمر، میان*
***
نگهبان او، پای کرده به"کَش"
نشسته به بیشه درون، شاه فَش
مچ پای در دست گرفتن یا به بر کشیدن، پا روی پا انداختن با تبختر ِ شاهانه. متضاد زانوی غم در بغل گرفتن.
***
به پیلان ِ گردون*کَش* و گاومیش
سپه را همی توشه بردند پیش
*کَش یا کِش، از کَشیدن یا کِشیدن. بار کشیدن*.
***
بدو گفت: برخیز ازین خواب ِ خوش
برآویز با رستم ِ *کینه کَش*
*کینه کَش*، کینخواه، خونخواه یا انتقام گیرنده. نه کینجو یا کینخو یا نه خون خوار.
***
که روزی نبُد زندگانیم خوش
دژم بودم از اختر ِ *کینه کَش*
*کینه کَش*، کینجو یا کینخو و خونخوار. نه کینخواه و انتقام گیرنده.
بهادر امیرعضدی