برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

ترسیم مرگ، به روایت حکیم فردوسی طوسی - بخش سوم

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
ترسیم مرگ، به روایت حکیم فردوسی طوسی - بخش سوم
***
 در زندگی، چهره ای کریه و منحوس تر از مرگ وجود ندارد و شاهنامه به زیبا ترین و شیوا ترین شکل، این واقعیت نا گریز و نا گزیر، که خود بخشی از زندگی ست را به تصویر می کشد.
***
واقعیت ِ مرگ، در شاهنامه به زیبا ترین و شیوا ترین شکل به تصویر کشیده شده.
***

اگر تا ستاره برآرد بلند/سپارد هم آخر به خاک نژند -
*
بدانگه که مردم شود سیر شیر/شتاب آورد مرگ و خواندش پیر -
*
بمیرد کسی کو ز مادر بزاد/زهش، چون ستم بیند و مرگ داد - 
*
رها نیست از مرگ، پران عقاب/چه در بیشه شیر و چه ماهی درآب -
*
ز باد آمده باز گردد به دم/یکی داد خواندش و دیگر ستم -
 *
ز باد اندر آرد دهدمان به دم/همی داد خوانیم و پیدا ستم - 
ز مادر همه مرگ را زاده‌ایم/بر اینیم و گردن ورا داده‌ایم -
سرانجام مرگ آیدت بی گمان/اگر تیره ای گر چراغ جهان -

کزین رزم وز مرگمان چاره نیست / زمی را جز از گور گهواره نیست –
انوشیروان از روم برگشت. بیمار شد و در اردن بماند:
کسی برد زی نوش زاد آگهی/که تیره شد آن فر شاهنشهی –
جهاندار بیدار کسری بمرد/زمان وزمین دیگری را سپرد –
ز مرگ پدر شاد شد نوش زاد/که هرگز ورا نام نوشین مباد –
*
به بازیگری ماند این چرخ مست / که بازی برآرد به هفتاد دست -
 زمانی به خنجر زمانی به تیغ / زمانی به باد و زمانی به میغ -
زمانی به دست یکی نا سزا / زمانی خود از درد و سختی رها -
زمانی دهد تخت و گنج و کلاه / زمانی غم و رنج و خواری و جاه -
همی خورد باید کسی را که هست / منم تنگدل تا شدم تنگ دست -
اگر خود نزادی خردمند مرد / ندیدی ز گیتی چنین گرم و سرد -
بباید به کوری و ناکام زیست / بر این زندگانی بباید گریست –
*
به چیزی که آید کسی را زمان/بپیچد دلش، کور گردد گمان –
چنین است کار جهان جهان/نخواهد گشادن به ما بر نهان –
به دریا نهنگ و به هامون پلنگ/همان شیر جنگ اور تیز چنگ –
ابا پشه و مور در چنگ مرگ/یکی باشد ایدر بدن نیست برگ -

*

چه جویی همی زین سرای سپنج/کز آغاز رنجست و فرجام رنج-
بریزی به خاک از همه ز آهنی/اگر دین پرستی ور آهرمنی-
تو تا زنده ای سوی نیکی گرای/مگر کام یابی به دیگر سرای-


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد