برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (91) - پند نامه ی اورمزد شاپور به پسرش بهرام

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (91) -  پند نامه ی اورمزد شاپور به پسرش بهرام
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.
***
پند و اندرزنامه ی  کشورداری اورمزد به پسرش بهرام: 

نگر تا نپیچی سر از دادخواه/نبخشی ستمکارگان را گناه-
زبان را مگردان به گرد دروغ/چو خواهی که تاج از تو گیرد فروغ-
روانت خرد باد و دستور شرم/سخن گفتن خوب و آواز نرم-
خداوند پیروز یار تو باد/دل زیردستان شکار تو باد-
بنه کینه و دور باش از هوا/مبادا هوا بر تو فرمانرا-
سخن چین و بی دانش و چاره گر/نباید که یابد به پیشت گذر-
ز نادان نیابی جز از بتری/نگر سوی بی دانشان ننگری-
چنان دان که بی شرم و بسیارگوی/نبیند به نزد کسی آب روی-
خرد را مه و خشم را بنده دار/مشو تیز با مرد پرهیزگار-
نگر تا نگردد به گرد تو آز/که آز آورد خشم و بیم و نیاز-
همه بردباری کن و راستی/جدا کن ز دل کژی و کاستی-
بپرهیز تا بد نگرددت نام/که بدنام گیتی نبیند به کام-
ز راه خرد ایچ گونه متاب/پشیمانی آرد دلت را شتاب-
درنگ آورد راستیها پدید/ز راه خرد سر نباید کشید-
سر بردباران نیاید به خشم/ز نابودنیها بخوابند چشم-
وگر بردباری ز حد بگذرد/دلاور گمانی به سستی برد-
هرانکس که باشد خداوند گاه/میانجی خرد را کند بر دو راه-
نه سستی نه تیزی به کاراندرون/خرد باد جان ترا رهنمون-
نگه دار تا مردم عیب جوی/نجوید به نزدیک تو آب روی-
ز دشمن مکن دوستی خواستار/وگر چند خواند ترا شهریار-
درختی بود سبز و بارش کبست/وگر پای گیری سر آید به دست-
اگر در فرازی و گر در نشیب/نباید نهادن سر اندر فریب-
به دل نیز اندیشهٔ بد مدار/بداندیش را بد بود روزگار-
سپهبد کجا گشت پیمان شکن/بخندد بدو نامدار انجمن-
خردگیر کرایش جان تست/نگهدار گفتار و پیمان تست-
هم آرایش تاج و گنج و سپاه/نمایندهٔ گردش هور و ماه-
نگر تا نسازی ز بازوی گنج/که بر تو سرآید سرای سپنج-
مزن رای جز با خردمند مرد/از آیین شاهان پیشی مگرد-
به لشکر بترسان بداندیش را/به ژرفی نگه کن پس و پیش را-
ستاینده ای کو ز بهر هوا/ستاید کسی را همی ناسزا-
شکست تو جوید همی زان سخن/ممان تا به پیش تو گردد کهن-
کسی کش ستایش بیاید به کار/تو او را ز گیتی به مردم مدار-
که یزدان ستایش نخواهد همی/نکوهیده را دل بکاهد می-
هرانکس که او از گنهکار چشم/بخوابید و آسان فرو برد خشم-
فزونیش هر روز افزون شود/شتاب آورد دل پر از خون شود-
هرانکس که با آب دریا نبرد/بجوید نباشد خردمند مرد-
کمان دار دل را زبانت چو تیر/تو این گفته های من آسان مگیر-
گشاد پرت باشد و دست راست/نشانه بنه زان نشان کت هواست-
زبان و خرد با دلت راست کن/همی ران ازان سان که خواهی سخن-
هرانکس که اندر سرش مغز بود/همه رای و گفتار او نغز بود-
هرانگه که باشی تو با رای زن/سخنها بیارای بی انجمن-
گرت رای با آزمایش بود/همه روزت اندر فزایش بود-
شود جانت از دشمن آژیرتر/دل و مغز و رایت جهانگیرتر-
کسی را کجا پیش رو شد هوا/چنان دان که رایش نگیرد نوا-
اگر دوست یابد ترا تازه روی/بیفزاید این نام را رنگ و بوی-
تو با دشمنت رو پر آژنگ دار/بداندیش را چهره بی رنگ دار-
به ارزانیان بخش هرچت هواست/که گنج تو ارزانیان را سزاست-
بکش جان و دل تا توانی ز رشک/که رشک آورد گرم و خونین سرشک-
هرانگه که رشک آورد پادشا/نکوهش کند مردم پارسا-
چو اندرز بنوشت فرخ دبیر/بیاورد و بنهاد پیش وزیر-


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد