برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

نقش راز آلود ستارگان در پیش بینی ِ رخدادها در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۲۸ –

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در پیش بینی ِ رخدادها در شاهنامه ی فردوسی – بخش ۲۸ –
***
حکیم فرزانه ی طوس، در شاهنامه ی کوه پیکرش، باور پیشینیان ما به طالع سعد و نحس و ایمان آنان به توان اختر شناسان در باز بینی و بازخوانی آینده ی اشخاص یا رخداد ها یا جنگ های پیش رو، را بازتاب می دهد و رخ می نمایاند.
برای برآورد ِ فرجام ِ نبرد ها، آینده و سرنوشت آتی اشخاص پس از تولد، فرجام ازدواج ها، و دیگر سوژه ها، از ستاره شماران و زیج و اسطرلاب بهره گرفته میشده ست.
***

ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***

نقش و جایگاه ستاره شماران و زیج و اسطرلاب در نبرد افراسیاب با کیخسرو:
*ستاره شمر* پیش دو شهریار/پر اندیشه و *زیجها* برکنار-
همی باز جستند راز سپهر/به *صلاب*، تا بر که گردد به مهر-
*سپهر* اندر آن جنگ نظاره بود/*ستاره شمر* سخت بیچاره بود-

شیده* ی سِرتق و سرگرای، در کار نبرد با سپاه کیخسرو، مشاوره گرفتن از *ستاره شماران* را بر نمی تابد:
بروز چهارم چو شد کار تنگ/بپیش پدر شد دلاور پشنگ-
بدو گفت کای کدخدای جهان/سرافراز بر کهتران و مهان-
سیاوش را چون پسر داشتی/برو رنج و مهر پدر داشتی-
کنون اینک آمد بپیشت بجنگ/نباید به گیتی فراوان درنگ-
بپروردی این شوم ناپاک را/پدروار نسپردیش خاک را-
از ایران کنون با سپاهی به جنگ/بیامد به پیش نیا تیزچنگ-
از ایرانیان نیست چندین سخن/سپه را چنین دل شکسته مکن-
بدیشان چباید *ستاره شمر*/بشمشیر جویند مردان هنر-
سواران که در میمنه با منند/همه جنگ را یکدل و یکتند-
چو دستور باشد مرا پادشا/از ایشان نمانم یکی پارسا-
بدوزم سر و ترگ ایشان بتیر/نه اندیشم از کنده و آبگیر-

..........................................................................

پ ن:

* شیده یا(پشنگ)، پسر افراسیاب.

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد