و.ک(073)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پناه بردن مردمان از بیداد ضحاک به داد فریدون در یک برهه ی آنی، ناشی از تحمل درد و رنجی طولانی.
***
جهاندار ضحاک ازان گفت گوی/به جوش آمد و زود بنهاد روی-
بفرمود تا برنهادند زین/بران باد پایان باریک بین-
بیامد دمان با سپاهی گران/همه نره دیوان جنگ آوران-
همه بام و در مردم شهر بود/کسی کش ز جنگ آوری بهر بود-
همه در هوای فریدون بدند/که از درد ضحاک پرخون بدند-
ز دیوارها خشت و ز بام سنگ/به کوی اندرون تیغ و تیر و خدنگ-
ببارید چون ژاله ز ابر سیاه/پئی را نبد بر زمین جایگاه-
به شهر اندرون هر که برنا بدند/چه پیران که در جنگ دانا بدند-
سوی لشکر آفریدون شدند/ز نیرنگ ضحاک بیرون شدند-
همه پیر و برناش فرمان بریم/یکایک ز گفتار او نگذریم-
نخواهیم برگاه ضحاک را/مرآن اژدهادوش ناپاک را-
سپاهی و شهری به کردار کوه/سراسر به جنگ اندر آمد گروه-
بهادر امیرعضدی