و.ک(034)
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***پیشینه ی از مار به اژدها پناه بردن ایرانیان، در یک فراز تاریخی
***
پناه بردن مردمان از "مار ِ کبر" و غرور جمشید به اژدهای "کبرا" ی خونخوار ضحاک، در یک برهه ی آنی، ناشی از تحمل درد و رنجی طولانی.
***
جمشید، مست از باده ی کبر و غرور، به نابخردی، مردم ایران را از خود می تاراند:
چنین تا بر آمد برین روزگار/ندیدند جز خوبی از کردگار-
جهان سربه سر گشت او را رهی/نشسته جهاندار با فرهی-
یکایک به تخت مهی بنگرید/به گیتی جز از خویشتن را ندید-
منی کرد آن شاه یزدان شناس/ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس-
گرانمایگان را ز لشگر بخواند/چه مایه سخن پیش ایشان براند-
چنین گفت با سالخورده مهان/که جز خویشتن را ندانم جهان-
هنر در جهان از من آمد پدید/چو من نامور تخت شاهی ندید-
که گوید که جز من کسی پادشاست/همه موبدان سرفگنده نگون-
چرا کس نیارست گفتن نه چون/چو این گفته شد فر یزدان از وی-
به جمشید بر تیره گون گشت روز/همی کاست آن فر گیتی فروز-
مردمان از مار ِ کبر و غرور جمشید به اژدهای ضحاک خونخوار پناه می برند:
از آن پس برآمد ز ایران خروش/پدید آمد از هر سویی جنگ و جوش-
سیه گشت رخشنده روز سپید/گسستند پیوند از جمشید-
برو تیره شد فرهٔ ایزدی/به کژی گرایید و نابخردی-
پدید آمد از هر سویی خسروی/یکی نامجویی ز هر پهلوی-
سپه کرده و جنگ را ساخته/دل از مهر جمشید پرداخته-
یکایک ز ایران برآمد سپاه/سوی تازیان برگفتند راه-
شنودند کانجا یکی مهترست/پر از هول شاه اژدها پیکرست-
سواران ایران همه شاهجوی/نهادند یکسر به ضحاک روی-
به شاهی برو آفرین خواندند/ورا شاه ایران زمین خواندند-
کی اژدهافش بیامد چو باد/به ایران زمین تاج بر سر نهاد-
...........................................................................
پ ن:
مصداق ضرب المثل ِ از ترس عقرب جراره، به مار غاشیه پناه بردن.
بهادر امیرعضدی