برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

مفاهیم گوناگون پیوند، در شاهنامه فردوسی

 و.ک(011)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
مفاهیم گوناگون پیوند، در شاهنامه فردوسی
***
در شاهنامه، واژه ی پیوند با مفاهیم متعدد قید شده:
***
پیوند، فرمانبری یا فرمانبرداری:

 پس ار شاه را این چنین است کام/نشاید زدن جز به فرمانش گام-
به فرمان شاه این سه فرزند من/برون آنگه آید ز پیوند من-
و
از آن پس برآمد ز ایران خروش/پدید آمد از هر سویی جنگ و جوش-
سیه گشت رخشنده روز سپید/گسستند پیوند از جمشید-
***
پیوند، خویش و خویشاوند:
به کوه اندرون به بود بند او/نیاید برش خویش و پیوند او-
و
 نخوردم غم خرد فرزند اوی/نه اندیشهٔ خویش و پیوند اوی-
***
پیوند، دلبستگی، همبستگی:
 دل تو بدین درد خرسند باد/همان با خرد نیز پیوند باد-
 و
 چو پیروز روی برادر بدید/دلش مهر پیوند او برگزید-
و
 هرانکس که از لشکر او را بدید/دلش مهر و پیوند او برگزید-
و
 مگر من که از داد بی بهره ام/و گرچه به پیوند تو شهره ام-
***
پیوند، پیگیری، کاویدن:
 به پاسخ تو با او درشتی مگوی/بپیوند و آزرم او را بجوی-
***
پیوند، پی(رگ و پی)، دل و روده(شکمبه):
 فرو برد چون باد گاو، اژدها/چو آمد ز چنگ دلیران رها-
چو از گاو پیوندش آگنده شد/بر اندام زهرش پراگنده شد-
و
 یکی نیزه زد بر کمربند اوی/ز گبر اندر آمد به پیوند اوی-
***
 پیوند، پایداری، توش و توان:
 نه من پای دارم نه پیوند من/نه گردی ز گردان این انجمن-
***  
پیوند، ازدواج:
 چنان شاد شد شاه کابلستان/ز پیوند خورشید زابلستان-
***
پیوند، پوییدن، پیمودن، طی کردن، دویدن:
 نباید که گرگ از پسش در کشد/که او را همان بخت خود برکشد-
چه مایه بپیوند و چندی شتافت/کس از روز بد هم رهایی نیافت-
و
 ببالد ندارد جز این نیرویی/نپوید چو پیوندگان هر سوی-
***
 پیوند، عهد و پیمان، منشور:
 برین برخورم سخت سوگند نیز/فزایم برین بندها بند نیز-
اگر پیچم این دل ز سوگند من/مبادا ز من شاد پیوند من-
و
 نشستند و او را به آیین بخواست/به رسم مسیحا و پیوند راست-
و
 بدو باز دادند فرزند او/به خوبی بجستند پیوند او-
بفرمود پس کاوه را پادشا/که باشد بران محضر اندر گوا-
و
 جز اینست آیین پیوند و کین/جهان را به چشم جوانی مبین-
و
 از آن پس برآمد ز ایران خروش/پدید آمد از هر سویی جنگ و جوش-
سیه گشت رخشنده روز سپید/گسستند پیوند از جمشید-
و
 چنان بدگهر شوخ فرزند او/بگشت از ره داد و پیوند او-
و
 چو آزاد گشتند از بند اوی/بجستند ناچار پیوند اوی-
*** 

پیوند، بنیاد گذاردن، پی افکندن، پایه گذاری کردن:

سخنها برین گونه پیوند کن/وگر پند نپذیردت بند کن-
و
 سخن سلم پیوند کرد از نخست/ز شرم پدر دیدگان را بشست-
***
پیوند، قید، بند، تنگ، تسمه، کمربند:
 یکی نیزه زد بر کمربند اوی/که بگسست خفتان و پیوند اوی-
و
 بزد نیزه ای بر کمربند اوی/زره بود نگسست پیوند اوی-
و
گرفتم دوال کمربند اوی/بیفشاردم سخت پیوند اوی-
***
واژه ی پیوند هیچگاه و در هیچ فرهنگ نامه ای، به مفهوم شعر یا سروده، اشاره نشده.
ولی در شاهنامه، واژه ی پیوند، به مفهوم و بار معنایی، نوشته، شعر یا سروده، قید شده ست:

 پس آن نامه پنهان به خواهرش داد/سخنهای خاقان همه کرد یاد-
ز پیوند وز پند و نیکوسخن/چه از نو چه از روزگار کهن-
و
 بفرمود تا نامه پاسخ نوشت/بیاراست چون مرغزار بهشت-
ز بس بند و پیوند و نیکو سخن/ازان روز تا روزگار کهن-
و
 که این داستانها و چندین سخن/گذشته برو سال و گشته کهن-
ز هنگام کی شاه تا یزدگرد/ز لفظ من آمد پراگنده گرد-
بپیوندم و باغ بی خو کنم/سخنهای شاهنشهان نو کنم-
و
در وصف دقیقی:
 یکی نامه بود از گه باستان/سخنهای آن برمنش راستان-
چو جامی گهر بود و منثور بود/طبایع ز پیوند او دور بود-
 نبردی به پیوند او کس گمان/پر اندیشه گشت این دل شادمان-
گرفتم به گوینده بر آفرین/که پیوند را راه داد اندرین-
و
 ز گفتار دهقان یکی داستان/بپیوندم از گفتهٔ باستان-
و
 کنون پرشگفتی یکی داستان/بپیوندم از گفتهٔ باستان-

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد