و.ک(045)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
گلایه ی فردوسی از باد و برف و تنگدستی اش:
ز گیتی برآمد سراسر خروش/در آذر بد این جشن روز سروش-
برآمد یکی ابر و شد تیره ماه/همی تیر بارید ز ابر سیاه-
نه دریا پدید و نه دشت و نه راغ/نبینم همی در هوا پر زاغ-
حواصل فشاند هوا هر زمان/چه سازد همی زین بلند آسمان-
نماندم نمکسود و هیزم نه جو/نه چیزی پدیدست تا جودرو-
بدین تیرگی روز و بیم خراج/زمین گشته از برف چون کوه عاج-
همه کارها را سراندر نشیب/مگر دست گیرد حسین قتیب-
کنون داستانی بگویم شگفت/کزان برتر اندازه نتوان گرفت-
بهادر امیرعضدی