برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

آب هم از گناهکاران(افراسیاب)، دلچرکین ست و آنان را در خود نمی پذیرد.


بر گزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آب هم از گناهکاران(افراسیاب)، دلچرکین ست و آنان  را در خود نمی پذیرد.
&&&
گیو و گودرز در مسیر دیدار با کیکاووس به دریای چیست می رسند.  آب دریا را تیره و تار می بینند و هوم عابد را  ایستاده حیران بر لب آب:
چنان بد که گودرز کشوادگان/همی رفت باگیو و آزادگان-
گرازان و پویان بنزدیک شاه/بدریا درون کرد چندی نگاه-
بچشم آمدش هوم با آن کمند/نوان برلب آب برمستمند-
همان گونه آن آب را تیره دید/پرستنده را دیدگان خیره دید-
بدل گفت کین مرد پرهیزگار/زدریای چیچست گیرد شکار-
نهنگی مگر دم ماهی گرفت/بدیدار ازو مانده اندر شگفت-


هوم عابد* به گودرز از به اسارت گرفتن افراسیاب در غار بردع و گریختن و پنهان شدن افراسیاب در دریای چیچست می گوید:
دو دستش بزنار بستم چو سنگ/بدان سان که خونریز بودش دو چنگ-
ز کوه اندر آوردمش تازیان/خروشان و نوحه زنان چون زنان-
ز بس ناله و بانگ و سوگند اوی/یکی سست کردم همی بند اوی-
بدین جایگه در ز چنگم بجست/دل و جانم از رستن او بخست-
بدین آب چیچست پنهان شدست/بگفتم ترا راست چونانک هست-
چو گودرز بشنید این داستان/بیادآمدش گفته راستان-
از آنجا بشد سوی آتشکده/چنانچون بود مردم دلشده-

آب، ناپاکان را در خود نمی پذیرد و از پلشتی و سیاهکاری آنان، تیره و تار می شود:

همان گونه آن آب را تیره دید/پرستنده را دیدگان خیره دید-

.......................................

پ ن: 

(*)   هوم عابد و افراسیاب در شاهنامه، مترادف ِ  یشت ها، جلد 1 ص 383:
ایزد هوم، در بلندترین قله کوه هرا، نیاز آورد و نیایش کرد که توفیق یابد تا افراسیاب تورانی گنهکار را به زنجیر کشد.
و
کوه هرا، مترادف چکاد ِ دائیتیک زرتشتی
زند وهومن یسن، ترجمه صادق هدایت، چاپ سوم، ص 61:
چکاد دائیتیک(قله ی داوری) به بلندی صد مرد در میان جهان برآمده و یک سر پل چینود(صراط) برآنست.


  بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد