برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
عربستان، دیار تازیان.
***
حکیم خردمند و فرزانه ی طوس، در شاهنامه، صحرای عربستان، سرزمین تازیان، را با واژه ها و نشانگان های دشت سواران نیزه گزار، دشت سواران نیزه وران ، دشت سواران، دشت گردان و دشت یلان به قید قلم در آورده ست.
***
دشت سواران نیزه گزار:
یکی مرد بود اندر آن روزگار/ز دشت سواران نیزه گذار-
گرانمایه هم شاه و هم نیک مرد/ز ترس جهاندار با باد سرد-
که مرداس نام گرانمایه بود/به داد و دهش برترین پایه بود-
دشت سواران نیزه وران:
بزرگان رزم آزموده سران/ز دشت سواران نیزه وران-
سر مایه و پیشروشان زهیر/که آهو ربودی ز چنگال شیر-
دشت سواران:
ازین تخمه گر نام شاهنشهی/گسسته شود بگسلد فرهی-
ز دشت سواران برآرند خاک/شود جای بر تازیان بر مغاک-
و
جهاندیده منذر زبان برگشاد/ز روم وز قیصر همی کرد یاد-
بدو گفت اگر شاه ایران تویی/نگهدار پشت دلیران تویی-
چرا رومیان شهریاری کنند/به دشت سواران سواری کنند-
دشت دلیران:
ز توران به خرم به ایران برم/وگر سوی دشت دلیران برم-
یکی کاروانی شتر با منست/ز پوشیدنی جامه های نشست-
و
برانوش گفتا که ایران تراست/نصیبین و دشت دلیران تراست-
پذیرفتم این مایه ور باژ و ساو/که با کین و خشمت نداریم تاو-
و
همی گفت خاقان سپاه مرا/زمین برنتابد کلاه مرا-
از ایدر سپه سوی ایران کشیم/وز ایران به دشت دلیران کشیم-
همه خاک ایران به چین آوریم/همان تازیان را بدین آوریم-
دشت گردان:
اگر پادشا دیده خواهد ز من/و گر دشت گردان و تخت یمن-
مرا خوارتر چون سه فرزند خویش/نبینم به هنگام بایست پیش-
و
نهفته چو بیرون کشید از نهان/به سه بخش کرد آفریدون جهان-
یکی روم و خاور دگر ترک و چین/سیم دشت گردان و ایران زمین-
دشت یلان:
سزد گر بمانیم هر دو دژم/کزین سان پدر کرد بر ما ستم-
چو ایران و دشت یلان و یمن/به ایرج دهد روم و خاور به من-
بهادر امیرعضدی