برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
برخی واژه های چند مفهومه - بخش 4 - یاز، دراز، رَش، گز، دست درازی، گرفتن، مشتاق، برگزیدن، آغشتن
***
یاز، دراز، طویل:
در ایوان شاهی شبی دیر یاز/به خواب اندرون بود با ارنواز
یاز، اَرش، رَش(طول آرنج تا نو انگشت)، کمند شست یاز، کمند شصت رش:
به چنگ اندرون شست یازی کمند/برآمد بر بام کاخ بلند
یاز، واحد ِ گز، ذراع:
گرازه همی شد بسان گراز/درفشی برافراخته هفت یاز
یاز، دست یازیدن، دست درازی کردن:
چنان بد که ضحاک جادوپرست/از ایران به جان تو یازید دست
و
تو گر چاشت را دست یازی به جام/و گر نه خورند ای پسر بر تو شام
و
چو خشم آورم شاه کاووس کیست/چرا دست یازد به من طوس کیست
یاز، دست بردن، گرفتن، فشردن:
وزان پس به شمشیر یازیم دست/کنم سر به سر کشور و مرز پست
و
بیارای زان سان که هستی رُخَت/به شمشیر یازم کنون پاسخت
و
بیازید جامی لبالب نبید/بیاد تهمتن به دم درکشید
یاز، مشتاق، متمایل، خواهنده:
به پیری سوی گنج یازان ترست/به مهر و به دیهیم نازان ترست
یاز، یاختن، یازیدن، برگزیدن:
ندانست کس غارت و تاختن/دگر دست سوی بدی یاختن
یاز، آختن، آغشته کردن، آلودن:
ندانست کس غارت و تاختن/دگر دست سوی بدی آختن
و
کزان پس بود غارت و تاختن/خروش سواران و کین آختن
و
بفرمودشان جنگ را ساختن/دل و گوش دادن بکین آختن