برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
برخی واژه های چند مفهومه - بخش 5 - خاور، باختر
***
خاور، شرق:
روان اندرو گوهر دلفروز/کزو روشنایی گرفتست روز-
ز خاور برآید سوی باختر/نباشد ازین یک روش راست تر-
ایا آنکه تو آفتابی همی/چه بودت که بر من نتابی همی-
و
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت/نهاد از بر تاج خورشید تخت-
زخاور بیاراست تا باختر/پدید آمد از فر او کان زر-
و
یکی نامه بنوشت شاه زمین/به خاور خدای و به سالار چین-
و
چو خورشید تابنده بنمود پشت/دل خاور از پشت او شد درشت-
و
ز خاور چو خورشید بنمود تاج/گل زرد شد بر زمین رنگ ساج-
باختر شرق:
ز کوه و ز هامون بخوانم سپاه/سوی باختر برگشاییم راه-
بپردازم این تا در هندوان/نداریم تاریک ازین پس روان-
و
چو خورشید سر بر زد از باختر/ سیاهی به خاور فروبرد سر-
و
سوی باختر بود پشت سپاه/شب آمد به پیلان ببستند راه-
و
چو خورشید سر بر زد از باختر/ سیاهی به خاور فروبرد سر-
و
چو پیراهن زرد پوشید روز/سوی باختر گشت گیتی فروز-
سپه برگرفت و بنه بر نهاد/ز یزدان نیکی دهش کرد یاد-
و
(*) چو خورشید سر برزد از باختر/ سیاهی بخاور فرو برد سر
(**) سپیده چو از باختر بر دمید/میان شب تیره اندر چمید
فرخی سیستانی:
تا قیامت زنده شد از نام تو نام پدر/تا بتابد نیمروزان از تف خورشید سنگ-
تا برآید بامدادان آفتاب از باختر/کامران باش و روان را از طرب با بهره دار-
عنصری:
چو مهر آورد سوی خاور گریغ/هم از باختر برزند باز تیغ-
(*) باختر، به مفهوم شمال
باختر، به مفهوم غرب:
سوی باختر گشت گیتی ز گرد/سراسر بسان شب لاژورد-
شد از خاک خورشید تابان بنفش/ز بس پیل و بر پشت پیلان درفش-
و
چو خور چادر زرد بر سرکشید/ببد باختر چون گل شنبلید-
و
چو از باختر تیره شد روی مهر/بپوشید دیبای مشکین سپهر-
و
همی بود تا تیره تر گشت روز/سوی باختر گشت گیتی فروز-
و
سوی باختر شد چو خاور بدید/ز گیتی همی رای رفتن گزید-
و
چو خورشید بر باختر گشت زرد/شب تیره گفتش که از راه برد-
و
چو از باختر چشمه اندر کشید/شب آن چادر قار بر سر کشید-
......................................................................
پ ن:
(*) نقل از رضا زاده شفق:
باختر، در اوستا بمعنی شمال و اصل آن از آپاختر (آپاچتر) یعنی پس تر، ماوراء تر، آنسوتر و بقسمت شمال شرق و نواحی خراسان و بلخ اطلاق میشد
((**) شاهنامه کتابخانه دولتی باواریا، نسخه 8966 ص 66/1530
بهادر امیرعضدی