برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

انسان خدایی، باور فردوسی

و.ک(221)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
انسان خدایی، باور فردوسی
***

حکیم بزرگوار طوس، مدام ما را به مقام و جایگاه ِ "خویشتن خویش"، به "ذات بشریمان" معطوف میدارد.

اول و آخر جهان ِ هستی، تویی. خود را دستِ کم مگیر:
نخستین فطرت پسین شمار/تویی خویشتن را به بازی مدار-

جهان، کان ِ شگفتی هاست و سرآمد همه ی شگفتی ها، خودِ تو هستی. بیش و پیش از هر شگفتی، ژرفای ذات خود را بنگر:   
جهان پر شگفت ست چون بنگری/ندارد کسی آلت داوری-
که جانت شگفت ست و تن هم شگفت/نخست از خود اندازه باید گرفت-

انسان خردمند چون داستان خلقت را بشنود از وهن و وهم دور، و بَر به دانش گشاید
:
خردمند کاین داستان بشنود/به دانش گراید به دین نگرود-
ولیکن چو معنیش یادآوری/شود رام و کوته کند داوری-


حکیم خردمند طوس، مقام و شان انسان را از زبان زال زر بازگو می کند:

ز چرخ بلند اندر آمد سخُن/سراسر همین است گیتی ز بُن-
زمانه به مردم شد آراسته/وزو ارج گیرد همی خواسته-

بهادر امیرعضدی

آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۵ - آیین زرتشت -  زرتشت و دین بهی در شاهنامه - ۱۰

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۵ - آیین زرتشت -  زرتشت و دین بهی در شاهنامه - ۱۰

***

زریر*۱ و اسفندیار*۲، شمشیر دین بهی.
***
رفتن گشتاسب به زابل نزد زال، برای کسب مشروعیت دین بهی در حالی که لهراسب و خواهران اسفندیار و هفتصد موبد، در معرض یورش ارجاسب تورانی هستند:
برآمد بسی روزگاری بدوی / که خسرو سوی سیستان کرد روی -
برآمد برین میهمانی دوسال / همی خورد گشتاسپ با پور زال -
به بلخ اندرون ست لهراسپ شاه / نماند ست از ایرانیان و سپاه -
مگر هفتصد مرد آتش پرست / همه پیش آذر بر آورده دست -
جز ایشان به بلخ اندرون نیست کس/ از آهنگداران همینند بس-

و اسفندیار با بد گویی و دسیسه گرزم نزد گشتاسب، در زندان پدر در بند ست:
 پسرش آن گرانمایه اسفندیار/ به بند گران اندرست استوار-

زریر و سی و هشت پسر گشتاسب، اولین فدا شدگان دین بهی:
 فراوان ز ایرانیان کشته شد/ز خون یالن کشور آغشته شد-
 پسر بود گشتاسپ را سی و هشت/دلیران کوه و سواران دشت-
بکشتند یکسر بران رزمگاه/به یکبارگی تیره شد بخت شاه-
سرانجام گشتاسپ بنمود پشت/بدانگه که شد روزگارش درشت-

اسفندیار، در جنگ دوم با ارجاسب
:
بخواهیم ازو، کین لهراسب شاه / همان کین چندین، سر بی گناه -
برادر، جهان بین من، سی و هشت / که از خونشان، لعل شد، خاک دشت -
................................................................................................
پ ن:
* ۱ زریر، پسر لهراسب، 
زریر، برادر  گشتاسب:

زریر سپهبد برادرش بود/که سالار گردان لشکرش بود -

زریر، کشته به دست بیدرفش:
جهان پهلوان آن زریر سوار/سواران ترکان بکشتند زار -
سر جادوان جهان بیدرفش/مر اورا بیفکند و برد آن درفش -
که کشت آن سیه پیل نستوه را/که کند از زمین آهنین کوه را -  

زریر، در اوستا و پهلوی، زَیری وَیری قید شده.

* ۲ اسفندیار، پسر گشتاسب و کتایون یا ناهید دختر قیصر.
اسفندیار، برادر پشوتن،
اسفندیار، پنج برادر داشت:
برادرش بد پنج دانسته راه / همه از در تاج و همتای شاه -  
اسفندیار، برای به بند در آوردن رستم به زابل رفت و بدست رستم کشته شد - 
اسفندیار، چهار پسر داشت:
پسر بود او را گزیده چهار / همه رزم جوی و همه نیزه دار -
یکی نام بهمن دوم مهرنوش / سیم نام او بد دلافروز طوش -
چهارم بدش نام نوشاذرا / نهادی کجا گنبد آذرا -
به شاه جهان گفت بهمن پسر / که تا جاودان سبز بادات سر -

خواهران اسفندیار، همای و به آفرید
چو پردخته گشت از بزرگان سرای/ برفتند به آفرید و همای -
به پیش پدر بر بخستند روی/ز درد برادر بکندند موی -
به گشتاسب گفتند کای نامدار/نیندیشی از کار اسفندیار- 


 اسفندیار، کشنده جفت سیمرغ،
سیمرغ به زال :
که آن جفت من مرغ با دستگاه/به دستان و شمشیر کردش تباه -

(48) - اصطلاحِ دسته گل آب دادن در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

(48) - اصطلاحِ دسته گل آب دادن در شاهنامه ی فردوسی

***

دسته گل به آب دادن یکی از دیوان مازندران و از راه به در کردن کیکاووس.

***
دیوی در قالب غلام، به جلد کاووس رسوخ میکند و او را به مسیر بیداد می افکند:
 غلامی بیاراست از خویشتن/ سخنگوی و شایسته ی انجمن-
همی بود تا یک زمان شهریار/ ز پهلو برون شد ز بهر شکار -
"بیامد بر ِ  او،  زمین بوس داد / یکی دسته ی گل به کاووس داد" -
چنین گفت کاین فر زیبای تو/ همی چرخ گردان سزد جای تو- 

بهادر امیرعضدی  

  

دین گستری اسفندیار

و.ک(222)  

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
دین گستری اسفندیار:
بدو گفت شاه ای یل اسفندیار / همی آرزو بایدت کارزار -
برو گفت و پا را به زین اندر آر / همه کشورت را به دین اندر آر -
بشد تیغ زن گرد کش پور شاه / بگردید بر کشورش با سپاه -
به روم و به هندوستان برگذشت / ز دریا و تاریکی اندر گذشت -
شه روم و هندوستان و یمن / همه نام کردند، بر تهمتن -
چو آگه شدند، از نکو دین اوی / گرفتند، آن راه و آیین اوی -
بتان، از سر کوه، میسوختند / بجای بت آذر برافروختند -
همه، نامه کردند زی شهریار / که ما دین گرفتیم ز اسفندیار -
که ما راست گشتیم و ایزدپرست / کنون زند و استا،* سوی ما فرست -
همه کس مر او را به فرمان شدند / بـَدان در جهان پاک پنهان شدند -

شناسنامه ی  زرتشت:

زرتشت، پیامبر بوقت گشتاسب و نیز داماد او.

نام خانوادگی: اسپنتمان.
نام پدر: پور شاسب.
نام مادر: دغدو .
  تولد ششم فروردین 3737 سال پیش، 1737 سال پیش میلاد مسیح یا 2357 سال پیش از هجری شمسی.  در کنار رودی در خراسان، متولد شد .
زرتشت، « خدا را در قالب خرد میدید (ا َبـَر دانا) » .
در سی سالگی از خراسان به سیستان، کنار دریای هامون میرود و پس از ده سال، در دربار گشتاسب دین بهی را در « نوروز » بنیاد می نهد.
بنیانگزاری دین بهی روز 15 اردیبهشت در 47سالگی.
پس از هفتاد و هفت سال و چهل روز در گذشت.
پیام خود را در هفده سرود (گات)، مجموعا 341 بند دو بیتی گونه،  بجا گذاشت.

.....................................................
پ ن:

*( زند و اوستا ) 

بهادر امیرعضدی

نمودهای منحصر به فردِ فردوسی، از "نیایش"، و نه کرنش و استغاثه، در شاهنامه – ( بخش 5 )


برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نمودهای منحصر به فردِ فردوسی، از "نیایش"، و نه کرنش و استغاثه، در شاهنامه – ( بخش 5 )

***

نیایش، در شاهنامه، همواره بر بنیاد "مهر" آگینِ سپاسمندی و پاسداشت ِ توجه و حمایت ِ یزدانِ دادگر استوارست. نه بر "کاهِ روی آبِ" تمنّای بخشایشِ گناه و سیاهکاری.

***

شاهان و پهلوانان در شاهنامه، بنا به رسمی نا نوشته و معمول پس از نیایش، به پاس پیروزی شان به میگساری می نشینند.

***

 منش، روش، و کنش ِ سرداران و پهلوانان شاهنامه، بر سقف و ستون ِ راستی، خود باوری و اعتماد ِ به نفس بنا شده و بر همین مبنا، استغاثه، کرنش و لابه را بر نمی تابند  - "بخش پنجم"
***
کیخسرو بلافاصله بعد از بر تخت نشستن با رستم وگودرز و... به اتشکده آذر گشسب میاید:

همی رفت تا آذرابادگان / ابا او بزرگان و آزادگان -
گهی باده خورد و گهی تاخت اسب / بیامد سوی خان آذرگشسب -
جهان آفرین را ستایش گرفت / به آتشکده در نیایش گرفت -

بیامد خرامان از آن جایگاه / نهادند سر سوی کاووس شاه -

بهادر امیرعضدی