و.ک(363)
970919
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اسفندیار در شاهنامه
***
اسفندیار
پسر گشتاسب و ناهید یا(کتایون)،
پس آن دختر نامور قیصرا/که ناهید بد نام آن دخترا -
کتایونش خواندی گرانمایه شاه/دو فرزندش آمد چو تابنده ماه -
یکی نامور فرخ اسفندیار/شه کارزاری نبرده سوار -
برادر پشوتن، پشوتن دگر گرد شمشیر زن/شه نامبردار لشکر شکن -
پنج برادر داشت،
برادرش بد پنج دانسته راه/همه از در تاج وهمتای شاه -
فراز های زندگی اسفندیار،
نخستین کمر بستم از بهر دین/تهی کردم از بت پرستان زمین -
بر افروختم آتش زردهشت/که با مجمر آورده بود از بهشت -
برای به بند در آوردن رستم به زابل رفت و بدست رستم کشته شد -
گذر از هفت خوان، گنبدان دژ،
برادرانش، پشوتن ، نیوزاد ، شیداسب . سی و هفت برادر داشت .
خواهرانش، به آفرید ، هما .
پسرانش، آذرافروز طوس . مهرنوش . بهمن و نوش آذر،
نژاد اسفندیار،
نژاد من از تخم گشتاسب ست/که گشتاسب از تخم لهراسب ست -
که لهراسب بد پور اورند شاه/که او را بدی از مهان تاج وگاه -
هم اورند از گوهر کی پشین/که کردی پدر بر پشین آفرین -
پشین بود از تخمه کیقباد/خردمند شاهی دلش پر زداد -
همی رو چنین تا فریدون شاه/که شاه جهان بود و زیبای گاه -
همان مادرم دختر قیصر ست/کجا بر سر رومیان افسرست -
همان قیصر از سلم دارد نژاد/ز تخم فریدون با فر و داد -
همان سلم پور فریدون گرد/که از خسروان نام شاهی ببرد -
و.ک(364)
970920
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
افراسیاب در شاهنامه
***
افراسیاب پسر ِ پشنگ ِ زاد شم:
جهان پهلوان پورش افراسیاب / بخواندش درنگی و آمد شتاب -
سه برادر افراسیاب:
منوچهر ، گرسیوز ، اغریرث
افراسیاب دارای پنج پسر:
بدو شیده گفت ای جهاندیده مرد / چشیده ز گیتی بسی گرم و سرد -
پسر پنج زنده ست پیشت بپای / نمانیم تا تو کنی رزم رای -
سه پسر افراسیاب:
سرخه، شیده یا (پشنگ) ، جهن
قراخان، پسر چهارم افراسیاب:
قراخان سالار، چارم پسر/کمر بست و آمد به پیش پدر -
قراخان که او بود مهتر پسر/بفرمود تا رفت پیش پدر -
پنجمین پسر افراسیاب:
که سالارشان بود پنجم پسر / یکی نامور گرد پرخاشخر -
ورا خواندندی "گَو ِ گُردگیر" / که بر کوه بگذاشتی تیغ و تیر -
وصف افراسیاب:
بر و بازوی شیر و هم زور پیل / وزو سایه گسترده بر چند میل -
زبانش به کردار برنده تیغ / چو دریا دل و کف چو بارنده میغ -
وصف کیخسرو از افراسیاب:
همه ساله تا بود، خونریز بود / به بدنامی و زشتی آویز بود -
بزد گردن نوذر تاجدار / ز شاهان وز راستان یادگار -
برادرکش و بدتن و شاه کش / بد اندیش و بد راه و آشفته هش -
و.ک(365)
970922
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اندرز کسرا انوشیروان، به پسرش هرمزد
***
انوشیروان ِ قباد(کسری - انوشیروان):
به دانش بود شاه زیبای تخت/که داننده بادی و پیروز بخت -
مبادا که گردی تو پیمان شکن/که خاکست پیمان شکن را کفن -
به باد افره ی بی گناهان مکوش/به گفتار بد گوی مسپار گوش -
به هر کار فرمان مکن جز به داد/که از داد باشد روان تو شاد -
زبان را مگردان به گرد دروغ/چو خواهی که تخت تو گیرد فروغ -
سرای سپنج ست هر چون که هست/بدو اندر ایمن نشاید نشست -
کسی کو ندارد هنر با نژاد/مکن زو به نیز از کم و بیش یاد -
مده مرد بی نام را ساز جنگ/که چون باز جویی نیاید به چنگ -
ببخشای بر مردم مستمند/ز بد دور باش و بترس از گزند -
همیشه نهان دل خویش جوی/مکن رادی و داد هرگز به روی -
همان نیز نیکی به اندازه کن/ز مرد جهاندیده بشنو سخن -
به دنیا گرای و به دین، دار، چشم/که از دین بود مرد را رشک و خشم -
هزینه به اندازه ی گنج کن/دل از بیشی گنج بی رنج کن -
و.ک(366)
970925
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
سرانجام افراسیاب
***
افراسیاب، پریشان و گریزان از سپاه کیخسرو:
به نزدیک بردع یکی غار بود/سر کوه، غار از جهان نابسود -
ندید از برش جای پرواز باز/نه زیرش پی شیر و آن گراز -
خورش برد و ز بیم جان جای ساخت/بغار اندرون جای بالا ساخت -
ز هر شهر دور و بنزدیک آب/که خوانی ورا هنگ افراسیاب -
همی بود چندی به هنگ اندرون/ز کرده پشیمان و دل پر زخون -
طنین ِ ناله و نجوای افراسیاب در گوش ِ جان و وجدان خفته و نیمه بیدارش، درون غار:
که شاها سرا نامور مهترا/بزرگان و بر داوران داورا -
همه ترک و چین زیر فرمان تو/رسیده بهر جای پیمان تو -
یکی غار داری بهره بچنگ/کجات آن سر تاج و مردان جنگ -
کجات آنهمه زور مردانگی/دلیری و نیروی و فرزانگی -
کجات آن بزرگی و تخت و کلاه/کجات آن بر و بوم و چندین سپاه -
که اکنون بدین غار تنگ اندری/گریزان به سنگین حصار اندری -
اسیر شدن افراسیاب توسط هوم در غار بردع، ( هنگ ِ افراسیاب):
به ترکی چو این ناله بشنید هوم/پرستش رها کرد و بگذاشت بوم -
چنین گفت کین ناله هنگام خواب/نباشد مگر آن افراسیاب -
ز کوه اندر آمد به هنگام خواب/بدید آن در هنگ افراسیاب -
بیامد بکردار شیر ژیان/ز پشمینه بگشاد گردی میان -
کمندی که بر جای زنار داشت/کجا در پناه جهاندار داشت -
به هنگ اندرون شد گرفت آن بدست/چو نزدیک شد بازوی او ببست -
همی رفت و او را پس اندر کشان/همی تاخت باد رنج چون بیهشان -
افراسیاب کشته بدست کیخسرو:
کنون روز بادافره ایزدیست/مکافات بد را ز یزدان بدیست -
بشمشیر هندی بزد گردنش/بخاک اندر افکند نازک تنش -
تهی ماند زو گاه شاهنشهی/سر آمد بر او روزگار مهی -
ز کردار بد بر تنش بد رسید/مجو ای پسر بند بد را کلید -
و.ک(367)
970929
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
#نشانگان مردان جنگ از دید کسری انوشیروان :
دگر باره پرسید موبد که شاه/ز شاهان دگر گونه خواهد سپاه -
کدامست و چون بایدت مرد جنگ/ز مردان شیرافکن و تیز چنگ -
چنین داد پاسخ که جنگی سوار/نباید که سیر آید از کارزار -
همان بزمش آید همان رزمگاه/به رخشنده روز و شبان سیاه -
نگردد به هنگام نیروش کم/ز بسیار و اندک نباشد دژم -
بهادر امیرعضدی