برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

کارگرانی از هند و چین و روم و پارس، ایوان مداین را می سازند.

و.ک(368)

970930

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

کارگرانی از هند و چین و روم و پارس،  ایوان مداین را می سازند.

***

 ایوان مداین با سه هزار کارگر از هند و چین و روم و برگزیدن سی استاد کار از صد استاد کار و دو معمار پارسی و دو معمار رومی از سی معمار گزینش شده، ساخته می شود.  

***

 چنین گفت روشن دل پارسی/که بگذاشت با کام دل چارسی - 

که خسرو فرستاد کسها به روم/به هند و به چین و به آباد بوم - 

برفتند کاری گران سه هزار/ز هر کشوری آنک بد نامدار -

 ازیشان هر آنکس که استاد بود/ز خشت و ز گچ بر دلش یاد بود -

 چو صد مرد بیرون شد از رومیان/ز ایران و اهواز وز هر میان -

 ازیشان دلاور گزیدند سی/ازان سی دو رومی و دو پارسی -

 بر خسرو آمد جهاندیده مرد/ برو کار و زخم بنا یاد کرد -


فردوسی و بیداد

و.ک(369) 

971003

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

فردوسی و بیداد

***

چو بیدادگر شد جهاندار شاه/ز گردون نتابد ببایست ماه - 

به پستانها در شود شیرخشک/نبودی به نافه درون نیز مشک - 

زنا و ربا آشکارا شود / دل نرم چون سنگ خارا شود -

 به دشت اندرون گرگ مردم خورد/خردمند بگریزد از بی‌خرد -

 شود خایه در زیر مرغان تباه/هرانگه که بیدادگر گشت شاه -


بهادر امیرعضدی

ترسیم مرگ، به روایت حکیم فردوسی طوسی - بخش دوم

971004

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

*** 

ترسیم مرگ، به روایت حکیم فردوسی طوسی - بخش دوم

***

 در زندگی، چهره ای کریه و منحوس تر از مرگ وجود ندارد و شاهنامه به زیبا ترین و شیوا ترین شکل این واقعیت نا گریز و نا گزیر، که خود بخشی از زندگی ست را به تصویر می کشد.

***

واقعیت ِ مرگ، در  شاهنامه به زیبا ترین و شیوا ترین شکل به تصویر کشیده شده.

***

حکیم طوس در سوگ ایرج ِ فریدون:

 جهانا بپروردیش در کنار / وز آن پس ندادی به جان زینهار -  

نهانی ندانم ترا دوست کیست / بدین آشکارت بباید گریست - 


 برین گونه گردد به ما بر سپهر /بخواهد ربودن چو بنمود چهر -

 مبر خود به مهر زمانه گمان / نه نیکو بود راستی در کمان - 

چو دشمنش گیری نمایدت مهر / و گر دوست خوانی نبینیش چهر - 

یکی پند گویم ترا من درست / دل از مهر گیتی ببایدت شست -


دیدگاه متفاوت دو شرق شناس(مستشرق)، در باره ی زنان ایرانی - تئودور نولدکه - آرتور کریستن سن

و.ک(370) 

971005

دیدگاه متفاوت دو شرق شناس(مستشرق)، در باره ی زنان ایرانی - تئودور نولدکه - آرتور کریستن سن

***

 تئودور نولدکه: در حماسه ی ایرانیان زنانی مانند زنانی که در حماسه های یونانی با مردان برابر باشند نمی توان یافت.

 حماسه ی ملی ایران، ترجمه بزرگ علوی، ص ۱۰۴


 تئودور نولدکه: وجود آنها(زنان) در منظومه، بیشتر یا از راه هوس یا از راه عشق است.

حماسه ی ملی ایران، ترجمه بزرگ علوی، ص ۳


 تئودور نولدکه: زنها در شاهنامه مقام مهمی را حائز نیستند. 

حماسه ی ملی ایران، ترجمه بزرگ علوی، ص ۱۰۳


 آرتور کریستن سن:  ... رودابه، سیندخت، تهمینه، گردآفرید، تردیدی نیست که این چهار قهرمان در جامعه ای زاده و پرورانده شده اند که زن کم و بیش در آن مختار بوده، در امور سیاسی و رزمی دخالت داشته و در گزینش شوهر آزاد بوده است. این زنان در برابر مردان پس نمی نشینند. با نیک مردان دست دوستی می دهند و در مقابل نا بخردان خاموش نمی مانند. بر جای، سخنان سزا می گویند. و حق را بر کرسی می نشانند. در سر تا سر شاهنامه ی (بخش) تاریخی حتی یک زن به صحنه نمی آید که به افراشتگی و هشیاری سیندخت باشد. شگفت نیست که زنان ساسانی در شاهنامه، بیشتر یا بازیچه ی دست مردانند یا موجوداتی توطئه گر و نیرنگ سازند، چون در جامعه ی شاه و موبد سالاری ساسانی، تقریبا زن حقوقی ندارد.

ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی.

بهادر امیرعضدی

از معدود و بی «پرده» ترین بیت های شاهنامه.

971005

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

 از معدود و بی «پرده» ترین بیت های شاهنامه.

***

حکیم طوس در سر تا سر شاهنامه ی کوه پیکرش، هرگز پای را از حریم حجب و حیا فراتر نمی گذارد. و تک تک کلمات، در بند و اسیر ِ قید و کمندِ حکیم فرزانه گرفتارند.    

***

 چو انباز او گشت با او براز/ببود آن شب تیره تا دیر باز -

 ز شبنم شد آن غنچه ی تازه، پـُـر/و یا حقه ی لعل شد، پر ز دُر -

 به کام صدف قطره اندر چکید/میانش یکی گوهر آمد پدید -

 بدانست رستم که او بر گرفت/تهمتن بدل مهرش اندر گرفت -

 بر گرفته شده از: شاهنامه خطی میرزا سمیع شیرازی،  چاپ سنگی کلکته